تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
بابک  قدمی واریانی

ام -اس دخترم، دخترکم دل قشنگ ، شاپرکم تو که پروازکنان با چرخش میون هرچه گل با ارزش خودتو نشون دادی که چقدر از خود گل تو بهتری مثل یک دختر خوب و دلربا می‌شدی عطرگل و مهر و صفا **** چی شد از کجا اوم...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه العزیز در رثای پدر بزرگوارم چند روزی است دلم جز در دلدار نزد هیچ ره جز ره این قصه غم بار نزد آه از این باد بلاخیز که بر دشت وزید داس جز بر کمر لاله تبدار نزد ای دریغا ز نسیمی که نیامد ز امی...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

هو‌الباقی داغ غم تقدیم به روح پدر بزرگوارم دلدادگان عشق چو نام تو می برند درد تو را به جان و دل خویش می خرند پروانه وار گرد چراغ تو آمدند آشفته حال گرد وجود تو می پرند بنگر ز داغ رفتنت آتش گرفته ان...

ادامه شعر
علی ناب

من به ایام جوانی مرده ام بی خبر از زندگانی مرده ام در حصار بی کسی وامانده ام از غم بی همزبانی مرده ام تا سرای سرد طوفان رفته ام از نگاه یار جانی مرده ام همچو مجنون در ره لیلی شدم غرق افکار رو...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به روح پدر بزرگوارم ما عکس تو در دیده نشاندیم و تو رفتی در حسرت یک بوسه بماندیم و تو رفتی آسیمه سر از راه رسیدیم و صد افسوس بر رهگذرت چشم دواندیم و تو رفتی رنجور شدی، ...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

هنگام کندن قبر آرامتر نمی خواهم همسایه ام آزار ببیند بگذارید او در خواب ناز باشد ومن مانند تمامی شب ها وقتی همه خوابند می خواهم خطی بنویسم... هنگام دفنم شتاب نکنید خوب قدّم را ورانداز کنید نگذارید ...

ادامه شعر
محسن جوزچی

اسماعیل خویی???? آمدن ۹تیر۱۳۱۷/ مشهد رفتن ۴ خرداد۱۴۰۰ / لندن ????????با من بگو: وقتی که صدها صدهزاران سال بگذشت، آنگاه... اما مگو: هرگز ! هرگز، چه دور است، آه ! هرگز، چه وحشتناک؛ هرگز، چه بی رحم اس...

ادامه شعر
امیرمحمد آبک

پشت حیاط نیمکتی کهنه و خیس خورده است جنس آن از چوب ولی سخت تر از سنگ زیر باران های پائیزی مانده است زیر طوفان های شهر زیر گرد و خاک این فصل های سرد آن طرف باغچه منم که سکوتم آغشته به صدای نیمکت است...

ادامه شعر
محمد مولوی

منم بودم ... ما نشسته بودیم سر لوله تانک رو هم بسته بودیم خدا دید در خرمشهر دیگی نمی جوشد مردان چون گندمزار درو شدند نخل های سرِ سبز که سر به آسمان می سایدند فرو افتاده بودند و به خدا سجده می کزد...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

تقدیم به مادران مظلوم افغانستان و پیشکش به ارواح آسمانی دختران مدرسه دخترانه سیدالشهدا(ع) کابل که به دست دژخیمان جاهل ناجوانمردانه پرپر شدند: از خون تو ای دخترم این کوچه رنگین است این خون، بهای رزم ...

ادامه شعر
محسن جوزچی

من از امروز میترسم و از فردا هراسانم چو دیروزم گذشت اما چه فردایی به رو دارم چه بود این ارمغان از آمدن تا مرگ که عمری داده ام بر باد اما غصه ها دارم چه دیدم جز نگاه خسته و لب بر گزیدنها چه جستم شکوه ه...

ادامه شعر
محمد مولوی

شاعران در فقر می میرند جز ثنا گویانِ بزرگان هر چند باشند ، آهنین جان ! #محمد_مولوی شعر سه گانی

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

گاهی آنچنان فراق دوستان و یاران روح انسان را خراش می دهد که ترمیمی برای آن وجود ندارد. من یقین دارم که مرگ مانند تولد است و حتی بهتر بگویم ادامه زندگی است و کسانی را که دوستشان داریم و ظاهرا از دنیای...

ادامه شعر
بهاره کیانی قلعه‌سردی

طعمی به جز تلخی برایم زندگی نداشت در سینه ام آتش به پا کرده است رفتنت می‌خواستم باشی و باشم پابه پای تو دل را به‌روی غصه وا کرده است رفتنت بابا نمی‌ارزد برایم زندگی دگر اندوه را در سینه ...

ادامه شعر
کاظم قادری

باخودم اندیشه می کردم شبی این مرگ چیست؟ چیست این میراث باقی تا ابد چیست این فصل الختام زندگی چیست این سیال ساری درتن پیر وجوان زاده باهر زایشی دنبال آدمها دوان درمیان حجم تردید بد وخوبش اسیر مانده ب...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

چرا دنیا برای زنده گان تلخ است و پررنج؟ به هنگام اجل، هر نیکمرد یابد دوصد گنج؟ چرا قدر نفس را کس نداند در حیاتش؟ به ضربآهنگ دل بی التفات اندر صِراطش؟ برایش خلق کردند جمله آفاق و سماوات بدادند بی بهانه...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

چرخ روزگار و گردش ایام با تو ساز نبود هرگز چشمان نگرانت روزها را شب و شب ها را در ناامیدی به صبح رساند از یاد نمی برم نه فراموشم نمی شود شاید آستر جیب های تو خالی بود اما بستر دلت پر بود از مهرب...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

در تفقد پدر بزرگوارم لبم خموش و دل خسته پر ز فریاد است ز بس که دهر نگونسار سست بنیاد است به گردباد بلایای متصل وضع ولی نعمت ما همچو شمع در باد است چو شاخه های درختیم و با تاسف و درد بسوخت ریشه اصلی ک...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

مُردگان را دوست میدارم، گوش دارند تا زبان...... قطع نمیگردد سخن خوب می فهمند مرا..... اندکی یا ساعتی فرقی ندارد مُردگان را دوست میدارم.......... نمی رنجند زود و بی دلیل نمی رنجانند بی بهانه......

ادامه شعر
محمد مولوی

قسم به غسل قبل از شهادت عباس میرزا از ظاهر امر پیداست حال برای کسی نمانده ست حتی حوصله برای گرفتن استخاره نمانده ست محمد مولوی ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا