تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سیده نسترن طالب زاده

مهتاب سیمین گام نورآذین بهمنگاه می افکند بر قله ها، تصویر حیرانی در کوچ مرغان دلم، میخانه ی آتش بر خون نیلین خزر، زنجیر ویرانی زرینْ گل خورشید تا پر می گشاید باز از سورمه رنگ مخمل آفاق گم انبوه گیتی ...

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

غافل نشو از چرخش ایام  هستی دارد برای هرکسی بالا و پستی امروز بالا میبرد، فردا به پایین شاید که اربابت کند یا زیر دستی   99/9/2 #زهرا_نادری_حوری...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

پر از رژیم تو هستم ، کتوژنیک عبوس عزیز ، باواریا ، ماهی متوشالحم بیا برای ابد ، باش و رفع زحمت کن مرا نبوس ، نه ،هرگز ، تو حضرت آدم دفاع میکنم از تو ، که ابن ابلیسی شبیه حمق نگاه دلاوری مغبون کنام...

ادامه شعر
محمود گندم کار

آتشکده آتشکده راز باستان است ققنوس در آتش نهان است بر چار ستون کهنه ی آن خاکستر عشق جاودان است زآن آتش ورهرام بهرام افروخته کوه و دشت هر شام خاکستر خفته بر سر کوه چون سایه ی ماه مانده بر جام آتشکده...

ادامه شعر
مینا امیریان

تقدیم به مادران رنج کشیده ی سرزمینم پشت چراغ قرمز بلوار های شهر این دفعه زن با قصه ای از درد می آید باکودکی پیچیده در چادر که برپشتش در جمعی از نامحرم و نامرد می آید با قامتی افسرده و پژمرده و غمگین...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

چه زود میپرد عاشق زه بام و هر پستی کبوتری و چو بلبل زه دست من جستی ؟ برای خاطره هایت قفس و قابی هست به قاب ها که نبودی ، بگو کجا هستی؟  تو یاد من که نبودی اگرچه من بودم شدی چو آتش خاموش و من فقط...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

.... من چی بگم جادوگر شب کیه فقط میدونم شب تاریک چیه این شب صاب مرده سحر نداره هیچکی از خورشید خبر نداره خورشید ما که پشت کوه ها جا شه شاید خوابش برده یا مرده باشه کلید صبحِمون میگن گم شده ق...

ادامه شعر
زهرا آهن

به کهربای دو چشمت قسم که من هر بار نگاه روی تو کردم ترانه ای جوشید بریده ام رگ دستم به جای نارنجُ دل از تراوش خون عاشقانه ای نوشید . تو در خیال من آن پهلوان تنهایی که غصه های دلش را کسی نمی داند بچرخ!...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ای آزادی ، ای آرزوی دور نشکن اگر در بند تاریکی ای اولین از وعده پاکان امید جاری باید حتی حد باریکی با بودنت زندان شد آرامش هر خانه آباد است گر باشی آسان نفس گیرم‌ من انسان غم لانه‌ می سازد سفر باشی ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

پای کن ، تصویر دریاخانه ام را ای خاک در خود ریخته ،خون خجیران واتوره وار مات کوه ماز و دیلم مینوشم از پژواک گردون ، تلخپیمان تالار موجم ، یاسه گر، سیلاک و طوفان بر دامنم ،آسیمه سر ، دشتی خردمند فرنوش...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

نبات وحاجت دل حل شود به دست زمان اگرچه تلخیه چایی همیشه شیرین بود طواف قاشق بیچاره دور حاجت هام بتاب تا که بتابیم و شاد و غمگین بود  به حلق خلق نریزم کمی زه دم کرده که شهد چای مرا روزگار حل کرده...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مسخِ یه عشقِ عجیبِ دل من گُلِ نشکفته ی سیبه دل من دلش ازمهرو وفاخونِ دلم بی کس و زاروغریبِ دل من ولی تنهام نمیذاره دل من واسه من دارونداره دل من تُو تمومه روزای مثل شبم میتابه،مثل ستاره دل من شورِخواس...

ادامه شعر
فرزانه محمدپور

چون سبزه ی دل خشک نشد از سردی هر باند رسید ، آمد و آغوش گرفت   یک عمر سپیدی ثمرش بود و نهان با یک رژ قرمز  رز دل  دوش گرفت  صیلی زده سیلی که غم آورد زه چشم بر گونه ی من دشت رزی کشت شده تا رنگ ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

شبی دیگر از راه می رسد به هر کوله بارش عذاب است و درد تمامی سوغاتش از جنس زور هوای خوش زندگی غبضه کرد نه عشقی درون دارد از موهبت نه قلبی نشان دارد از مهرورزی اش همه خاطراتش نبرد است و خشم به یاد همه ...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

میان قلمرو برفزار و گارنت برای پیرهنی دکلته ،آغوشی تویی هناسه ی زندگانی من تو عطر اقانیم نافراموشی تویی شبان هوشرنگ فرااقلیم تو مهکده های جنوبِ سرگردان تو لنف سالهای غمین گیلویی و کُرک آفتاب لمیده ب...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

این تخت اسمش تخت بیداره تخت تموم بی تو بودن هام تختی که خیلی خوب می دونه تنهاتر از تنهاترین تنهام اون قدر تو اشکام غلطیده خون گریه هامو خوب فهمیده این تخت، مشتای بدی خورده این تخت، چیزای بدی ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

????????وطن???????? وطنم اشک گوشه چشم و غصه های عمیق یه ملت سال ها میشه مجرمه اما مجرمی بی گناه و بی علت شاعر شعرهای ناگفته وحشته که لباشو می دوزه پرچمش توی دست فرزندش روبروی چشاش میسوزه دامنش لکه...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

دست در دست هموطن هامان نوش-آبی ز مهر ، کام جهان شب یلداست ،مهربان برخیز نافه ی شیدگانه گشته عیان شعله-پیراهن انار ، نرگس زرد غنچه های شکفته در هر جام باید امشب تفالی زد و رفت تا شب شعر دلستان ، آرام...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

دخترم بغض کرده می گوید: مادرم را تو پیر کردی مرد کوچ دادی بهار عمرش را، مادرم ماند توی " فصلی سرد" خنده‌هایش به نزد تو جاماند، زیر باران اشک لیلی شد غافل از آنکه عشق خنجر داشت، یکسره تکه تکه اش می ک...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

چقدر شبیه همند، زائران چشمانت به سر سیاه چادر و، برهنه در باران ز ورطه های غروبنده سخت میگریم به موجبازی سرد خلیج در طوفان سروده ام چو مزامیر عاشقانه تو را دوباره ماه  غم انگیز در شب ماست به خانقاه چ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا