تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدعلی زمانی

کی کعبه شود تکیه گه خستگی قامت تو؟ کی گوش زمین می شنود ناله ی قدقامت تو؟ عمریست سر آشفته در این بادیه سرگردانیم، کی عاقبت افراشته گردد علم و رایت تو؟ ************************** آه از تب هجران و ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الاحسن الخالقین از دور قلم نگاشت صبح ازلی بر لوح نگاره های آیات ولی با بینی و چشم و لب نوشته است دو بار بر چهره آدمی خدا نام علی مهدی رستگاری بیست و چهارم اردیبهشت سال یکهزار و س...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

( زینب س ) چرا زینب مقامش گشتـه بی همتـا علـی را چون بوَد او دختـری یکتـا کلامـش بـویِ حیـدر میـدهد زینـب سخن هایش به دلها چون علی گیـرا بلاغـت را پـدر آمـوز گـارش شـد عِفـافش هم بُوَد ...

ادامه شعر
طاها  رئیسی

بسوز ای دل نمازت چون قضا شد بسوز ای دل که این رزقت فنا شد بسوز ای دل چه کردی که چنین شد بسوز ای دل که از بار گنه شد بسوز ای دل که شاید نوبتی...

ادامه شعر
محمد جوکار

فتاده باز شورشی ، به قلب و جان سالکان هلا هلا خلوتیان ، آمده ماه رمضان نشسته بر جان و دلم ، نسیم جاودان عشق گشوده شد سحرگهان ، پنجره ای رو به جنان شعله ی عشق عارفان ، سیر و سلوک عاشقان میان ه...

ادامه شعر
طاها  رئیسی

پریشب بر سر کویی نشستم ---- ز جور این زمان در خود شکستم ز هر یاری و دلداری بریدم --- ز هر کویی وسامانی گسستم به پیش ایزدی چون من شکستم --- گناه نا امیدی را ببستم به یک لحظه صدایی را ...

ادامه شعر
امین فرومدی

1 از ما به تو سلام و درود ای ماه ماه خدا ! چه انتظاری کشیدیم آمدنت را ای مهربان...! مهر تو هرگز نمی شود ز دل جدا ! 2 سلام بر روی ماه رمضان چه ماهی...! که گشوده شده دستان خدا به روی ما صلا...

ادامه شعر
اصغر  چرمی

با نسیمی روح بخش آمد صیام در مسیرش خاک راهم، بی مقام ذره ای هستم که پیش پای او خیز می گیرم برای احترام

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله العلی العظیم به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان آمد رمضان و شد دگر باره به پا یک بار دگر ضیافت پاک خدا با جرم و سیه رویی خود دارم امید بر رحمت حق و برکت ذکر و دعا غبار دستگاه حسینی...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب الحسین و منتقمه (علیهم السلام) در وصف برخورداری از زیارت عاشورا و صلوات بر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) با یاد تو امروز شد آغاز دگر بار گردید دل از معجزه عشق تو سرشار خاضع شدم و قصد سل...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الهادی الخلائق الی النور ما کجا و الف قامت دلدار کجا است ما کجاییم و تمنای قد یا ر کجا است چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است با چنین چشم دگر مهلت دیدار کجا است لاف عشق و روش جرم و ریا ...

ادامه شعر
 بدرالسادات(ایران) طبیب

خورشید خون می خورد و ما خاموش بودیم گویی ز جام جاهلی مدهوش بودیم آسوده خاطر در بیابان صبر کردیم با دست خود سالار دین را قبر کردیم حالا جهالت کوفیان ...

ادامه شعر
سیدمهدی  حسینی فرد

تقدیم به همسران مدافعان حرم گفتم خودم روی سرت قرآن بگیرم شاید کمی از عطرتو سامان بگیرم می خندم اما ابری ام ، محض غرورت باید که دور از چشم تو باران بگیرم می ترسم از این که تورا دیگر نبینم باید که...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

بازهم تنگ غروب سینه ام سنگین است. بازهم رنگ افق دیده ام رنگین است. حسرتی نیست به جز شستشوی دل خویش در زلالی همان اشک که از دیده ی اروند روان است هنوز. غصه ای نیست...

ادامه شعر
علیرضا امیدی

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است غم هجران تو از تیغ جفا تیز تر است چه شبها جام دل لبریز نمودم از طهور ناله و اشک و فغان و سجده از بهر ظهور ساقیا تاب ندارد دگر این قلب جریح گ...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

من را به سبویم و به جامم برسانید بر صحنِ گوهرشاد سلامم برسانید با عرضِ ادب تسلیتم را به خراسان بر حضرتِ معشوق و امامم برسانید پیداست گداییِ رضا عینِ کمال ست من را به گدایی و مقامم برسان...

ادامه شعر
طاها  رئیسی

دلم چون مرغکی در بند یاره --- بدون صاحبش اروم نداره برو طاها به پیش صاحب خود --- که جز یارش دگر اروم نداره برو طاها دلیل تازه ای جو --- که این مولا دگر طاقت نداره ببین طاها ز جور این زمانه...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

آن زمانی که شفق می دانند قصه ی عشق به حق می خوانند آن زمانی که زهجرت سیرند یا وضو با رُخ گُل می گیرند در دل سینی هرکس پُر سیب و فرار از همه نیرنگ و فریب همه در لذت دل با دگران و غمی نیس...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

( شب واقعه ) شبی سیاه حاکم بر صحرایِ نینوا بود دیوِ شب ظاهرشد در آن دشتِ بلا ارمغانی ندارد جز تاریکی ، جز سیاهی نیمه هایِ شب بود ِاذانِ صبح نزدیک امّا این قافله چرا تشنه هستند؟ وشاید ...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

  ‌ (((خال هاشمی))) گر نظرکند ایزد مناّن به پرواز درآید طوطی طبع من امشب خامه در دست کند درک معانی عاشقانه دل شب را بشکافم برِسَم بر سر آن سرّنهانی و به آب دیده شویم دل پر غبار خود را ا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا