تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف تکیه عاشقانه شد قلم پای من و تو به مسیر عشقت بس که در عشق تو بدخلقی و کج رفتاری در ره عشق #عصاکش به ادامه رفتیم به تلاقی چو رسیدیم به مهر و یاری بس کن اینک تو جفا را و به آغوشم آی به م...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

« ضیافت رمضان » بنام خدا بــارِ دیـگــر بهــارِ قُــرآنــی آمــد و شــد ضیـافتـی بـر پـا بنـدگـان ِ خـــدا همـه مهمــان میـز بانـشان خــدایِ بـی همتــا از فقیـر و غـنی هم...

ادامه شعر
سعید آریا

سال هزار و چهارصد و یک رفته ای عزیز از شهر و خانه و از جان و کوی ما سالی که در نفسش شورشی خزید در سایه های شب از شمع خوی ما بیداد هر چه که جان داشت رو نمود دیگر نمی وزد طیرانش به سوی ما دست زمانه شعل...

ادامه شعر
محمد ادریسی

ای قلم نثری که میگویم به نظمش میکشی؟ یا کمی تلخی از این خم های عزلت میچشی؟ تو بگو از آن رفیقی که هر شب مرا سر میزند هر کجا باشد به این خانه ولی در میزند ساغرش گلگون ز می ، ساقی هر شب میشود میخورد خون...

ادامه شعر
محمد تقی  خوشخو

قدم به قدم به اتفاق خیالت پرسه می زنم تمام جهان را به اشتیاق تو می زنم بر هم هزار گوشه  زمین و زمان را بی تو چون آن باغ بی برگم که اسیر دست زمستان است یا  کویری خشک و بی پایان که عمری در آرزوی ب...

ادامه شعر
یلدا یوسفی

تنها شده بود دلش یه عاشق می‌خواست از عالم و آدم نوازش می‌خواست فرقی نداشت برای او کی باشد از سیل زیاد بود که بارِش می‌خواست رفتم به جلو تا که به دادش برسم مُهری شده بود ز من نیایش می‌خواست شازده کو...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا « عشق علی(ع) » در رَگم جاری بُوَد عشقِ علی (ع) زنده ام با عشقِ مولایـَم علی (ع) ارزش هر عشق، در معشوق بین عشقِ من، هادیِ والایـَم علی (ع) عمرِ دنیـا ، نِی کفافِ عشـقِ او عشـقِ جاویدان...

ادامه شعر
منوچهر فتیان پور

گرمی خواب چشمان بی خواب مرا باور کن زیبایی حجاب قلب دل تنگ مرا سروور کن بگذر ز تماشای هر نقطه تقصیر هنر آن سویم بهترین کم خوابی بی خوابی شعر مرا داور کن ...

ادامه شعر
منوچهر فتیان پور

دستمُ دردست گرفتی با میل ورغبت نابکار لایق عشقت نبودم زنده زنده بردی بالای دار من چه کردم که دل ازمن وعشقم می بُری منتظر می مانم دوست بیاید یاولم شب زنده ار همه دار و ندارم را گر یکشبه بسرقت می بری...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

منکر حال خرابت نشوم این روزها تو بدانی و خودم این مسئله را تو به فقدان کسی سوگواری اکنون و نمیدانی که ما را چه کند سر در گم نا امیدی برد به کام مرگ ان مریم ناز و چه اید به سر تو در این ماتم باز کاش می...

ادامه شعر
امیر ابراهیم مقصودی فرد

باد می آمد ولی با خود رَه آوردی نداشت گفتم اش با دستِ خالی، بس شتابانی چرا؟ گفت عمرم کوته است و آرزویم بس دراز من شتابانم، توبنشسته و حیرانی چرا؟ ...

ادامه شعر
امیر ابراهیم مقصودی فرد

زردِ پاییزی که می آید برایم روشن است عمر، در حالِ گذارِ لحظه هایِ آخر است دستها خالی ولی چشمانِ من پر آرِزوست دستها واقع نگر چشمانِ من بی باور است ...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

خدا کند که هیچ پزشکی از بیمار به ناچار قطع امید نکند خدا کند که هیچ فرزندی پیش روی پدر از درد زیاد ناله نکند خدا کند که خدا هیچ فرزندی را در کودکی جدا ز مادر نکند خدا کند که خدا این حال خراب پدر را ...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

خدا هست همینجاست در وجود من و توست گوش کن جان دلم به صدایی که درون من و توست هر چه از دوست بخواهی در وجود من و توست او که غایب از نظر اما کنار من وتوست بنده ای را دیدمش منکر ز لطف رب شده گر تجسس کردمش...

ادامه شعر
محمد خسروی فرد

از رفتنت ای سفیر آزادی همچنان بی قرار و دل تنگیم خون تو ریخت در مرز بین ما مرزی نماند و باز یک رنگیم خواندی به نام زن به نام آزادی امروز همان صدا و آهنگیم گفتند میشکند شیشه ها به سنگ دیگر نه شیشه این ...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

حرف دل راز مگو باکه زنیم نیست گوش شنوا ,سکوت بهتر بلدیم بارها از پس ان پرده نومیدی ها یا در ان برهه تلخ نابسامانی ها دل خوشیمان یک نفر بود که میفهمیدمان با خبر از دلمان, ما با خبر از حال ان ما کسی را...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

من یاد دوست کنم مدام و او انکار کند وجود مرا لعنت به دوستی که انکار کند احوال مرا این بود عاقبت فحش هایی که میدادی به یار خائن قبلت که هر روز سلامش میدادی چقدر یاد مرده و زنده اش میکردی به قول خودت اگ...

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

درویش را چه دست تمنا به سوی غیر ان را که خواهد از دوست طلب میکند, نه ز غیر تا دست نوازش دوست در این عالم هست از غیر طلب کنی شوی ظالم و پست گر چند قدم به سوی او برداری در راه رسیدن به هدف عیاری او ناظر...

ادامه شعر
واثق (تربت جام)

ابر و باد مه و خورشید و فلک در کارند تا به دستت نرسد لقمهٔ نانی هرگز! واثق جامی

ادامه شعر
محمد جواد تک فلاح

شب است وسکوت و چراغی روشن حال مان خوب است, ولی خیلی کم چه کرده گذشته مان با حالمان امروز افسوس گذشته و حال, اینده را بربود دوبال میخواهم که اوج گیرم باز پرواز میباید تا اخر این راز هرجا کم اوردیم هر ج...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا