تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
پرستش مددی

چشم هایم همیشه غمگین اند شعرهایم اسیر دلتنگی مدتی بی اراده افتاده دل من در مسیر دلتنگی مثل عصر غروب یکشنبه می چکم از نگاه خود در خود می رسم از فصول بی باران آخر کوره راه خود در خود ...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

یه علم تودستمه زدم به جاده تابدونی عاشقم میام پیاده یه علم تودستمه برهنه پاهام اومدم بهت بگم عاشقم آقام یه علم تودستمه میام زیارت توضریح شش گوشه ت ...

ادامه شعر
محمد جوکار

در غم انگیزترین لحظه کوچیدن برگ قاصدک آمد و بر شانه ی پاییز نشست اشک ، سیلاب شد و کوچه به بن بست رسید بغض یک پنجره را ، زوزه ی پاییز شکست ــــــــــــــــــــــــــــــــــ قاصدک آمد و از پنجره ،...

ادامه شعر
پرستش مددی

در نگاهم چه محشری برپاست چشم هایم ردیف یک شعرند دست های شکسته هم گاهی مثل باران حریف یک شعرند دامن مخمل نگاهم را پر کن از رقص باد و گندمزار سروها لای رقص شب بوها مردمان شریف یک شعرند ...

ادامه شعر
پرستش مددی

بیا که در شب موهای تو گرفتارم شبیه ابر سیاهی همیشه می بارم نگاه من شده لبریز آسمان غزل چقدر بغض غریبانه در دلم دارم شکسته ها به نگاهی دوباره برخیزند در این تراکم شب سوز باغ ها در من تو بهتر...

ادامه شعر
پرستش مددی

دلداده ام به ساحت چشمانت از ابتدای خلوت تنهایی می خواهمت به طعم غزلهایم در امتداد جاده شیدایی باور شده سکوت غم انگیزم در کوچه ای که بعد تو بن بست است در خلسه نگاه پرستویی که از شراب خنده ...

ادامه شعر
پرستش مددی

هر شب دوباره قصد نگاه تو می کنم تا سر کشد شراب لبت را نگاه من تو آخرین سروده ی عشقی به دفترم هر بیت از نگاه تو دارد گناه من شب نقطه ی تلاقی عشق است و زندگی دل بر مدار چشم تو در من دمید...

ادامه شعر
پرستش مددی

یک روز مابین غزل هایم یک رد پای تازه می فهمی حجم گلویم را بگیر از بغض مفهومی از اندازه می فهمی رد مرا دنبال کن شاید معنای زخم کهنه دریابی این جاده را طی کن شبی با من تا حس کنی شبهای مهتابی ...

ادامه شعر
پرستش مددی

پرواز را باید بیاموزی که برخیزی از شاخه ی خشکی که می دانی خطر دارد این جاده ها هرچند محتاج میان بر نیست گاهی برای سیر عرفانی خطر دارد پرواز را از قاصدک باید بیاموزی زیرا نگاه قاصدک آرام ...

ادامه شعر
پرستش مددی

لابلای تراکم زخمم رد خون را نمی کنم پیدا مرهمی از غزل نمی جویم که کند رود واژه را دریا درد وقتی که ساده می آید ساده تر تیر می کشد در من مثل سر لشکری که بی رحم است قبض شمشیر می کشد بر من ...

ادامه شعر
پرستش مددی

از یک شب تاریک می آیم در من نگاهی ساده حیران بود احساس من گاهی تکان می خورد آن شب که دریا هم گریزان بود مثل سکوت اردکی در آب در خلسه ی تجرید می مردم بین تمام اهل آبادی هرشب نهیب تازه ...

ادامه شعر
سجاد صادقی

من خواب بودم قبل تو بی تاب بودم قبل تو چون یک کویری تشنه لب بی آب بودم قبل تو با دیدنت من سوختم از عشق تو آموختم چشمان آبی تو را بر چشم هایم دوختم بی وقفه لبریزت شدم عشق دل انگیزت شدم تا...

ادامه شعر
پرستش مددی

پائیزه ی غروب سپردم به دست موج انگار بی تو این دل من دل نمی شود تلخ است بی تو حرکت آرام ابرها باران بدون طرح تو عاقل نمی شود یک منحنی میان نفس های زندگی تاریخ هم بدون تو پایان شاعریست ا...

ادامه شعر
پرستش مددی

خسته ام خسته از دویدن ها خسته از موج های سردرگم پشت هر آدمیتی بغرنج پیش حوا و شوکت گندم از خزانم مپرس می ریزد سر ستون های باغ احساسم صبر کن در سکوت گم گردد شاخه زخم داغ احساسم م...

ادامه شعر
محمد جوکار

حریم خلوت عشق است کربلای حسین دریچه ای به بهشت است نینوای حسین عروج سبز هفتاد و دو شقایق گلگون که جرعه نوش باده ی لطف و عطای حسین و فصل سبز ملاقات خدا دوباره رسید فروغ عشق بر نجابت آیینه ها تا...

ادامه شعر
پرستش مددی

خورشید در چکاچک نبض غروب سرخ دارد دوباره پیش شما کم می آورد از چار فصل خسته ی یک سال بی رمق یک کاروان به فاجعه ی غم می آورد تقدیر غم برای کبوتر نوشته اند بال تمام خسته دلان را شکسته اند در از...

ادامه شعر
آرمان دشتیان

تو تنهایـــیِ خودم درگیـر شعرم می ترســـم انگار که کسی مرده انگار نخـــستین روز تنهایـــی.. با رفتنت آسون گـــره خـــورده می ترســـم از پاییز و تنهایـــی از بهـــارِ شهـــری که.. می نویســ...

ادامه شعر
علی اصغر  اقتداری

مرا دنبال کنید رنگ شــعــر رنگ زمینه دفاتر شعر علی اصغر اقتداری (حرمان) آواز های زخمی آخرین اشعار ناب علی اصغر اقتداری (حرمان) کوچک ترین سر... پاییز... توحروف رمز ق... سهمی ولو ناچ... آتش ...

ادامه شعر
پرستش مددی

می رسم از مسیری که رفتی تا هواخواه آئینه باشم تا غزلخوان یک فصل باران تا پر از آه آئینه باشم زحمتم روی دوش غزل هاست می رسم در هواهای مبهم سهم من از تو باران نبوده است میچکد غم جهنم جهن...

ادامه شعر
پرستش مددی

دل بده من نیز جان را در مقابل می دهم از کنار پنجره دستی به ساحل می دهم موج می ریزد بهم تصویر زیبای تو را من به چشمان غزلخیز شما دل می دهم در مسیر چشم تو رنگین کمان برپا شده است عشق حتا ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا