تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
موسی عباسی مقدم

برای اینکه در منزل بخندانم گل خودرا چو مجنون دست طوفان می سپارم کاکل خودرا درختم جای بد مستی وغوغای کلاغان شد به محض اینکه پر دادم زشاخه بلبل خودرا گدای عشق می باشم به چشمان رقیبانم برای این به تن کر...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«مرگ ستم» غم مخور این شام تار ما به پایان می رسد می رود سرما و گرمای بهاران می رسد عاقبت تخت ستم ویران شود با سوز و آه بعد ظلمت نوبت خورشید تابان می رسد خار و خس هرگز نگردد لاله ی بُستان دَمی ...

ادامه شعر
عنایت کرمی

آهنگِ عناد و کینه کردی ز هوس آتش به میانِ سینه کردی ز هوس آبادی خوان و خانه تقدیم به خود ویرانه ولی, مدینه کردی ز هوس چندان که ز اعتبار, بی بهره شدی از کیسۀ دین، هزینه کردی ز ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف خیام حکیم به مناسبت سالروز بزرگداشت حکیم خیام خیام حکیم آن که بوده است از جام تحیر و خرد مست از کار جهان به شعرهایش با حسرت و حیف نقش می‌بست پرسید که چیست هستی و خود از نیست چگونه می‌شو...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

ای خدا کاش نبودم آدم آبرویم به تو از دست دادم او که یارم بود رفت از پیشم تو بگو پس چه کسی میخوادم

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

خط زیبا زینت قلم است ؛ باید قاب گرفت ، تفکر را بیدار کرد ، با آب طلا بر سر در خانه نوشت. ========= معلم؛ آتشین شمعی است که، روشن می کندذهن آدمی را. ========= خط زیبا جواهر قلم است باید قاب گرفت تفکر ...

ادامه شعر
رضا دهقانی نامور

یوسف گم گشته ام ..... به خیالم یوسف گم گشته ام هر روز به کنعان دلم می آید .... من که ایوب نیستم عاقبت صبره من روزی به سر می آید .... بار الهی!!! کلبه احزان دل،،،، روزی گلستان میشود؟؟؟ یا که مان...

ادامه شعر
علی اصغر  طالعی نوجه ده

یک ، دو بیش از این نمیدانم تو یک ، من دو بیش از این نمیخواهم

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«خار چشم» قطره ی آبیم و دریا می شویم قطره قطره جملگی ما می شویم در مسیر زندگانی همچو رود گشته جاری موج پیدا می شویم گر که پنهانیم و دور از دیده ها عاقبت روزی هویدا می شویم آسمان تار است و شا...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف خداوند سخن به مناسبت روز بزرگداشت زبان فارسی و پاسداشت حکیم فردوسی توسی یاد از خداوند سخن کردیم در ایران از او که بخشیده دگر باره به ایران جان او کاخ شعر پارسی را ساخت و افکند با صرف عمر...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دزد باورها» ای زاهد دغل که به ظاهر خدا تویی روباه پر فریب زمان آن ریا تویی سجاده ات برای فریب خلایق است آن پادشه که بوده ز اول گدا تویی گرگی، به تن چرا تو نمودی لباس میش؟ دائم حریص و پیرو نفس...

ادامه شعر
محبوبه  تاجمیری

وقتی تو رفتی غم تصرف کرد جانم را صد ابر باران زا گرفتند آسمانم را من را ببخش ای یار زیبای نجیب من من را و قلب سرد و ذهن بد گمانم را... میخواستم از نو برایت قصه ای سازم اندوه ها اما گرفت از پا توانم ر...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نیش قلم» این نیش قلم تیز تر از تیر کمان است بُرنده تر از خنجر و از نیش زبان است ویران بکند خانه ی بیداد و ستم را خون رگ جوشیده در آن دشمن خان است گر جوهر آن حق بشود نقش به دیوار این نقش و نگ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«جنک باطل» باده پُر کن ساغرم را ، تا رود این شام تار بر مراد دل بگردد چرخه ی این روزگار پرتو حق می دمد در جان آدم هر پگاه روشنی بخش دل و جان می شود در شام تار جنگ هفتاد و دو ملّت یک غزایِ باطل...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

هایکو - شماره ۱۲۵ بسمه اللطیف صف بسته اند بر نعش جنگل سوداگران.. Qeued are over the corpse of the woods, the traders.. #مهدی_رستگاری دهم اردیبهشت سال یکهزار و چهارصد و سه خورشیدی بیست و هشتم آور...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«گُم کرده راه» گم کرده ام خدا را در ظلمت شب خویش بیهوده گِرد کعبه پَر می زند دل ریش خود را نمی شناسم بیگانه باشد این دل وانگه پیِ خدایم در ظلمت شب خویش بر گِرد کعبه هر دَم پَر می زند دل من خشت...

ادامه شعر
نازنین بیداد

هرجا هوا مطابقِ میلت نشد، برو؛ فرق تو با درخت، همین پای رفتن است! :)

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«کاش ، کاش» کاش دل هرگز مکان غم نبود کاش در دلها چنین ماتم نبود کاش می شد آسمان آبی شود کاش آدم دشمن آدم نبود کاش می شد برکه پُر آب زلال ماهیِ لب تشنه در عالم نبود کاش خم هرگز نمی شد قامتی س...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه المهیمن کشتار انسان غبار تیره ای در بر گرفته آسمانم را گرفته بهت و نومیدی و بدحالی زبانم را گسسته رشته تدبیر چندان از هم اینک که فراهم کرده اسباب نژندی روانم را اگر چه ساکتم در پیشواز فاجعه بن...

ادامه شعر
جلال بابائی

اصحاب غار چگونه بود که سیصد سال خفته اند . در نانوایی پولشان گنج شد . اصحاب اختلاص پول را وارونه می کنند. مردی که در کما خفته بود دو سال. چون هوش آمدش نان را هوس نمود. با کارت وامانده ی خود تقاضای نان...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا