نوشته های ادبی آرزو بیرانوند
"ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﺮﻭﻯ ؟ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ؟ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﻫﻢ ﺑﺮﻭ ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺑﮕﻮ ﻟﺠﻮﺝ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺮﺳﺨﺘﺎﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ ﺑﮕﻮ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﮕﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮔﺰ ...
ادامه نوشتهما هر دو آدم های از عشق رانده ای بودیم، که پشت دیوار بلند غرور سنگر گرفته بودیم! ما که هراس داشتیم از دوست_داشتن و دوست_داشته_شدن! ما که در لفافه حرف زدن را خوب بلد بودیم؛ برای نصفه نیمه ابراز کردنِ ع...
ادامه نوشتهمرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش ، کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ، کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ، دستهایش را مچال...
ادامه نوشته"نمی دانم.... نمی دانم میدانی؟ اگر بار قبل خودم را مرگانده بودم در لا به لای زردی تهوع آور برگ ها، و دار زده بودم موهای خود را از ریشه ی درختِ سیب. تکرار مکرر شب های وامانده ی مسبب سرازیری اشک هایم ...
ادامه نوشتهمن خوده خوده دردم...! من خودم گم شده ام اما به دنبال تو میگردم به شکل یک عاشق اما من خوده خوده دردم هرجا که باشم یک عاشق هستم برای تو در این مرداب مثل یک قایق هستم به من اعتماد کن اگر چه همبست...
ادامه نوشتههرجا که میرم های و خیالم مه وا تونو ای شهر خاطره دارم هر جا که میرم های ور چشم تو مقصر نیسی خوم چاره رَشم داغانو حالو روزم شِره گلگی دارم خدا دلم پُرَه هوار میکم خدا صدامه بشنو هوار ای دل داغونه بش...
ادامه نوشتهمن از شکستی سنگین باز می گردم، جایی که واژه های درونم جان باخته اند، و سکوت تنها فریاد من است جایی که بر مزار آرزوهایم اشک می ریزم چه کسی می گوید شکست مقدمه ی پیروزی ست پیروزی در تنهایی ؟!!! بر چه ...
ادامه نوشتهدلتنگ که باشی ادم دیگری میشوی! خشن تر,عصبی تر,کلافه تروتلخ تر وجالب تراینکه بااطرافت هم کاری نداری همش را نگه میداری ودقیقاسرکسی خالی می کنی که دلتنگش هستی… نه اینکه زانو زده باشم نه…..فقط نبودنت سنگ...
ادامه نوشته"نمیبینم زیبایے هاے دنیا را آنگاه که تویے زیبایے هاے دنیایم نمیشنوم صدایے را آنگاه که صداے مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند آن عاشقے که میگویند تو نیستے، تو معنایے بالاتر از عشق دا...
ادامه نوشتهجای مِی از خونِ جگر خوردنَم زنده ولی درخودِ من مردنم خاله زنک بازیِ من با خودم از تو گلایه به خودم بردنم من خودِ تنهایی و غم دیدنم دلخوشی و شادیِ کم دیدنم بعد تو ویرانیِ یک زلزله در خودم اندازه یِ ب...
ادامه نوشته"پاچه هایم سگی تر از آن است که بگیری مرا به دندانت مزه مزه کنی شبم را با رژ لب های جیغ خندانت بعد حاشا کنم دهانت را تف کنی تکه پاره هایم را گم کنم هر چه بوده ام را باز وسط میله های زندانت زیر پس ل...
ادامه نوشتهیک دست گلاب و یک دست.. نیم شب است..گوشه ی پرده را بالا زدم . دوباره خواب از چشمم پریده و هوش از سرم.نوزاد همسایه همچنان میگرید.هنوز کیسه زباله آنطرف خیابان در سوز سرما خش خش به راه انداخته. باز صد...
ادامه نوشتهتمام دیشب را گریه کردم دلتنگ بودم برای همه کس،همه چیز برای داشته ها،برای نداشته ها برای بودن ها،برای رفتن ها برای تمام زندگی ام برای تو.... تمام دیشب را گریه کردم بدون اینکه کسی برای من دلت...
ادامه نوشتهشجره نامه ایل بیرانوند ایل بیرانوند یکی از طوایف لک ایران و از طوایف پیشکوه است.تمرکز سکونت بیرانوندها در استانهای لرستان، خوزستان و ایلام است که در خرمآباد، بیران شهر، بروجرد، دهلران،دره شهر و قسم...
ادامه نوشته(خطر کن ،زندگی بی او چه فرقی می کند با مرگ ؟ به اسمِ صبر ، کم با زندگی امروز و فردا کن ..!) خوابی دیدم خوابی که خالی بود تا که خالی من را خالی کند و درخت سنجد بر شانه هایم و خورشید تابان گند می زن...
ادامه نوشتهبرگشته ام از خویش که از تو نمی توان برگشت حتی اگر پروانه ها تشیعت کرده باشند چشمهایت تصور ِمعصوم ِ زندگی ست ودستهایت خواهش ِشفاف ِ جاری شدن در م...
ادامه نوشتهبه خدا میشناسمت.. دیشب پشت پنجره باز رو به شهر نشستم. چراغها خاموش.شهر در خواب.. سردی سوز پاییز.. منتظرخودم ماندم که بیایم ونجات دهم دخترک انگشت به لب را که گم شده بود در هیاهوی شهری غریب در شلو...
ادامه نوشتهدلنوشته و یا شعر نو یادش بخیر باد... یادش به خیر باد..... در آن کویر دور در آن شب سیاه در پشت جاده های جدا از امید و عشق درآنطرف که نحسی افتادن شهاب ازاسمان پست پای مراگرفت راهی دگربرای گریزم نما...
ادامه نوشتهزندگی - سکوت - عشق میخواستم زندگی ام در فاصله دریا و کشتزار بگذرد . میخواستم قبل از آخرین دیدار آنقدر سکوت کنم که آواز تو بر تمام تمبرهای جهان نقش ببندد. میخواستم روح گمشده ام را کنار تاکستانهای ...
ادامه نوشتهگرفته گریه ام اما بلند می خندم ، که بر نیامده از دست هیچکس کاری . گفتم : هراس نبودنت حرام کرده است خواب را بر چشم هایم گفتی:چشم هایت را فتوا بده که من اینجادر گوشهایش لالایی می خوانم بودنم راو بخواب ...
ادامه نوشته