کهنه شراب
باشد نگهت کهنه شرابی ، خوش باش
من از نگهت مست و خرابی ، خوش باش
چون زلف کمند یار دیدی ای چشم
با چرخش و پیچشی و تابی ، خوش باش
من تشنه به صحرای غمش بودم و گفت:
شادی به جهان بود سرابی ، خوش باش
من عاشق دیدن گل ریشه به خاک
تو عاشق عطر و هر گلابی ، خوش باش
چون برگ گلی باش و به هنگام سحر
با شبنم صبح و قطره آبی ، خوش باش
گر یوسف افتاده به چاهی هستی
با پرتو نور آفتابی ، خوش باش
مغرور نشو که چون حباب است غرور
دلخوش تو اگر به این حبابی ، خوش باش
با آنکه "هزار و یک" جفایت دیدم
در کار دلم نیست حسابی ، خوش باش
دکلمه با صدای شاعر در قسمت ذیل :
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 18 فروردین 1403 20:31
سلام ودرود
سعید نادمی 19 فروردین 1403 07:58
درود بر مهندس گرامی وممنون از زحماتتون
یاسر قادری 18 فروردین 1403 22:39
مرحبا جناب نادمی
بسیار زیبا و دلنشین و مخاطب پسند بود
قلمتان سبز سبز
سعید نادمی 19 فروردین 1403 07:59
درود بر شما جناب قادری و ممنونم از نظر لطفتون بزرگوار
محمود فتحی 20 فروردین 1403 06:08
سلام درود برشمادجناب نادمی بزرگوار
احسنت تبارک اله
سعید نادمی 20 فروردین 1403 11:55
درود بر شما جناب فتحی... بزرگوارید قربان