هنوز برادرا با هم قهرن
ساکت شدن یه سین هفت سینه
فیلم و دیگه از سینما بردن
این شهر دیگه دارالمجانینه
آینده خنده دار شده امروز
گذشته مون داره کوچیک میشه
بچه توی توهماش داره
با جک سوار تایتانیک میشه
مردم دیگه شعرا رو قورت دادن
فحش داره هی رد و بدل میشه
مسئله ی سفره های خالی
با لبهای گرسنه حل میشه
یه روزی این شهر جنس بارون بود
مرده رو هم از قبر دزدیدن
مردم گلای رنگ و وارنگ و
تو شهر جادوگر اُز دیدن
ما داریم از چنگ کی در میریم
شیری که میخواستیم و خط کردن
اون که نباید اتفاق افتاد
دیر شده واسه ی غلط کردن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 18 دی 1402 11:49
لطیف و دلنشین
سامان نظری 20 دی 1402 12:48
سلام بزرگوار بسیار عالی مانا باشید
محمود فتحی 21 دی 1402 08:47
آموزنده بود شاعرگرامی