بهار شعر من
از بهار شعر من یکدسته ریحان چیده است
آه سردی غنچه ها را از گلستان چیده است
چرخ احساس ،بلندم مانده در گِل زار درد
بال پرواز مرا ، دیو شب ارزان چیده است
عطر خود را می فشاند در برم دیوانه وار
گویی این محبوبه را از باغ زنجان چیده است ؟!
خسته ام از روزگار از حقه و افسون او
مهره ی خواب مرادم را پریشان چیده است
پنجره روح لطیفم را اسیر خود نمود
هر کجا درد است ،دور ازدست درمان چیده است
مست با شعر شراب حافظم در روی فرش
در ردیف هر غزل تا عرش ،گلدان چیده است .
شهریور 400 ربابه حکمی زنجانی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 25 فروردین 1403 09:41
.مانا باشید و شاعر
سعید نادمی 25 فروردین 1403 10:43
درود بر شما ... عالیه
جسارتا مصرع :
گویی این محبوبه را از باغ زنجان چیده است ؟!
مثلا اگه میشد :
این گلِ محبوبه را از باغ زنجان چیده است ؟!
روان تر خوانده نمیشه
محمود فتحی 26 فروردین 1403 07:58
درود بانوی گرامی
یوسف مصری چه زیبا به کنعان رسیده است
غم چندین ساله یعقوب به پایان رسیده است
فرامرز عبداله پور 28 فروردین 1403 05:29
چوخ گوزل یاشاسین زنجانلی باجیم
شعر زیبا ودلنشین و
پرمعنایی سروده اید
⚘❤????
رقص قلمتان ابدی