من از گم کردنت در ازدحام
آدمها میترسم
من از طغیان دلتنگی در
دل شبها میترسم
من از نگاه سرد و حرف های نیمه جان
من از درد سنگین تا استخوان ،میترسم
من از تمنای آغوش بعد از اولین هم آغوشی
من از عهد تلخ همیشه فراموشی، میترسم
من از جنون بی حد و او نیز بسیار از من
من از سرزمین تنت برای وطن، میترسم
من از ویرانه ای محبوس، پشت یک لبخند
من از احساس سرگردانِ در بند ،میترسم
من از تن سرد خیابان در میانه ی ماه آذر
من از اشک های بی وقفه مادر، میترسم
من از من و من از تو و من از تمام آدمها
من از یک خودِ سرکش بی پروا،میترسم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 فروردین 1403 11:24
درود و سلام موفق و مانا باشید