باران
باز باران... آمده با صد ترانه،،
با ترانه،، بی ترانه،، ، میزند
بربام خانه،،، خانه ام کو،،،،، کو ترانه؟
کو کجاست ان عاشقانه، آن دل دیوانه ام کو؟
بزم شور خانه ام کو؟کو پدر، آن یار خانه
مادرم، پس کو کجا رفت؟
آن صفای بی ریا کو
کو نسیم صبح گاهی
ترنم باد بهاری
کو دو دست کودکانه؟
کو نگاه عاشقانه؟
کو سلامی بی بهانه؟
دل خوشی های جوانی
روز های کودکی کو
، پس چه شد آن جمع یاران
دل شکسته،قد خمیده،آخر دنیا رسیده.
بی کسی تنها رفیق است،
دلخوشی با ما غریب است.
چشم در چشمان باران.
مانده، است، زار و پریشان
هیچ کسی جز غم نمانده.
رخت بست آن دل خوشی ها
از میان جمع یاران باز باران.
یکه تازاست، میزند، بر بام خانه
با دوصد اندوه و ناله،،
میزند بربام خانه
باز هم دستخوش به باران
بی ریا و بی بهانه
میزُداید رنگ غم را..،،
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 خرداد 1402 11:08
درود بر شما