«مرگ آزادی»
کابوس شب با مرگ آزادی رقم خورد
درد شقایق باغمِ شادی قلم خورد
آندم که خورشید فروزان گشته در بند
ظلمت شد و شام سیاه ما رقم خورد
در نای حق تیغ ستمگر آرمیده
ظالم به حقّانیتش آندم قسم خورد
جام شرابی خورده مستی در شب تار
جام پُر از مِی را چرا کنج حرم خورد؟
در جوی تن خونی نمانده یک کویر است
زالو ز خون مُرده ی ما دَم به دَم خورد
وز پیکر ما استخوانی مانده بر جا
کفتار دوران لاشه ی ما محترم خورد
بر گونه ی سرخ شقایق بوسه ای زد
جغد شبی این بوسه را جای صنم خورد
باغ خزان گردیده دل در این شب تار
شلاق بیداد و ستم بر پیکرم خورد
از کاروان چیزی نمانده گشته غارت
غارت شده کاشانه با نام خَدم خورد
در کاسه چیزی «مخلص صادق» نمانده
این کاسه را لیسیده آن مَشتی کرم خورد
چهارشنبه99/7/2
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 15 فروردین 1403 16:38