آخرین سروده هایم را به کاغز میکشم
چون که پیغام دیگر می آورد بوی بهار
شعر نو، گفتار عشق، دیدار یار و مهرنو
دسته دسته گل به منظر می آورد بوی بهار
ساعت عمر خورده و کهنه ای من در گوشه ایی
تک تک آهنگ دیگر میکند در پوشه ایی
گل زسر خاک را خرمن میکند با چه طرب
خار تیر سازد به شکار در بین گل خوشه یی
خاطرات دفتر میابند در در اوراق دل
گفتنی ها بند میگشایند از فراق دل
باز دیدار ها نوین گردند و دل خرم شود
عشق خون می نوشد حالا از استحقاق دل
زندگی یکساله هرآنچه که داشت آخر گذشت
وفابود یا که جفا، نژند از خاطر گذشت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 02 اسفند 1401 18:09
سلام ودرود
کتایون رها 03 اسفند 1401 17:10
استاد سلامم را پذیرا باش !
کلک هنرمند و اندیشه ای شاعرانه سبب ساز سروده روح انگیزی شد
دریغ که مثنوی نیست !!
کاغذ و خوشه ایی و می کند و می گشایند و . . و . . شعر فاقد وزن می باشد
ذوق و شوق شاعرانه ای دارید . . موفق می شوید
استاد به صفحه دیگر شاعران بروید سروده اشان را تشویق و نقد کنید
آنان به صفحه جنابعالی خواهند آمد و
بدین گونه از اندیشه و تصورات یکدیگر آگاه می شویم
فضای سایت را از جوی صمیمانه و صادقانه سرشار می کنیم
مانا باشید و رستگار