ای یار تو را خدا نگهدار
ای اشک زدیده دست بردار
بگذار که رفتنش ببینم
فریاد ز هجرِ یار فریاد
ای دل به بلا سپار خود را
بیگانه ز او شمار خود را
روزت شده تیره چون شبِ تار
صدداد از این جفا و بیداد
بی یار جهان بود چو زندان
دل مرده شود بدونِ جانان
بی دوست جهان خراب بادا
چون خرمنِ زندگیست بر باد
گفتی که ز من به صبر بگذر
از خاطر من چو ابر بگذر
من می گذرم ولی ز جانم
آن گونه که درگذشت فرهاد
#جواد_امیرحسینی
۸ مرداد ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 10 شهریور 1400 12:56
درود و سلام موفق و مانا باشید
رضا کاظمی اردبیلی 10 شهریور 1400 21:55
درود بر شما خیلی عالی بود
امیدوارم در این سبک شعرهای بیشتری ازتون بخوانیم