دست به دامان اوج آسمان شده ام
دور و دورتر می شوم
از تمام خاطراتم بر روی زمین
صف به صف ایستاده تشویقم می کنند
اما هنوز نگاهی به زمین
سمت گاه بودنم
خاطراتم را چه کنم
و زمزمه میکنم با خویش
راضی باشد با ستارگانم
اما لرزش چانه ام نمی گذارد
اشکها امانم را بریده
هنوز هم دلی پر از شعور
برای لحظه ای ندیدنت
میان سرم درد میگیرد
مرتضی دوره گرد (هیوا)
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 16 اردیبهشت 1403 20:54
درود بر شما
مرتضی دوره گرد 17 اردیبهشت 1403 23:32
سلام
سپاس
در سلامتی مستدام باشید
ان شاء اللّه تعالی
محمود فتحی 18 اردیبهشت 1403 11:54
درود برشما شاعر گرامی