وقت آن است غزلی ساز کنم
شعری بگویم، نفسی باز کنم

مجنون بشوم در پی لیلی بروم
لیلی چو بیابم، کَمکی ناز کنم

صحبت از عشق کنم در بر او
غزلی را چو ترانه ها، آواز کنم

فرهاد شوم از بر عشق شی...

به دریا دل سپردم، دل چه زیبا شد
شدم عاشق به دریا، دل مهیا شد

اسیر موج ها گشتم بدادم دل به دریایم
در این دریای طوفانی عجب موجی هویدا شد

ز شور موج دریا در دلم آتش زبانه زد
بسر شوق جوانی و نمی ...

شعرهایم ساده شُد، باور نمی کردَش کسی
جملگی دُردانه شُد، باور نمی کردَش کسی

طبع شعرم عاشقی بود و کمی هم از فراق
معنی اش جانانه شُد، باور نمی کردَش کسی

صحبت از مهر و محبت کرده بودم در غزل...

هفته ها در سر چو دارم فکر یار
می کنم دل را حزین و بی قرار

فکر یار در سر چو پیدا می شود
می کند آتش به دل، دائم شرار

دل چو بر عقلم چنین چیره شود
می زند بر دیدگانم، اشکبار

بغض را در سینه مخفی ...

من غروبم، یک غروب سرد پاییزی
تو بهاری گرمِ امروزی، بهارم می شوی؟

من زمستانم، سپیدم برفیم سردم ولی پویا
به چشمم نو بهاری! گرم جانم می شوی؟

گر که تابستان شوم، هرمم همانند کویر
برکه ی آب روا...