- لیست اشعار
- قالب
- سپید
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
دخترم گریه نکن دخترم گریه نکن پوست رنگ دست پدر غمگین است بی سبب نیست که سفرشان رنگین است دختر گریه نکن اندکی خاک بر چشم پدر رفته وگرنه لب او شیرین است دخترم گریه نکن موی پدر خوش رنگ است شاید...
ادامه شعر_چنگ می کشد بر سینه ی دیوار؛ نفس! نو عروس ِشوهر مرده ی شب بیدار... _کاش عشق یک بار مرهمی می شد بر زخم های دلخستگان در این دیار... _بعد مرگ ِاُمیّد؛ سگ های یأس هر شب می شوند هار......
ادامه شعرچشم هایم حیرت زده شد. خیره در عکسی که به نانوایی چسبیده بود. جوانی زیبا و پنجه در پنجه کوه دماوند داشت. نانوایی سیاه پوش شده بود و چشم هایش پر از اشک. چه غم انگیز است و بعضی با رتبه ای بر دوش فخر عالم...
ادامه شعربا من چرایی.... این روزها دیگر تنم توان حمل تنم را ندارد گاهی به روحم طعنه میزند که تو با من چرایی و تن خسته دلش یک سیر عشق میخواهد و من منتظر یک لبخند و وقتی بجای لبخند یک کودک یک مادر یک معشوق یک م...
ادامه شعرعشق بیاموز ؛ نه جنگ وخونریزی ، کودک تنها . ======== افطارمی کنم ؛ روزه ام را ، باعسل چشمانت . ======== شاعرشدم ؛ وقتی عشق رادریافتم ، درخیالاتم گم شدم ======= اشک هایم خشکید ؛ چشمانم بی سو ، نی...
ادامه شعر. همزاد بهار بود، چشمانش طعم تماشا میداد، ماه بر لبهای پر خنده اش تکیه داشت. سرخی گونه هایش، پراز وسوسه سیب بود، که گریز از بهشت را توجیه میکرد، اما افسوس که سهم من از بهار ازمون تلخ صد خ...
ادامه شعر_آغوش عشق آویخته بر گردن دار _و ما از دست هایمان؟! بر نمی آید هیچ کار... _مگر نه امامزاده ها غارتگر دردند؛ پس چرا دار آبستن ِ باوری تازه است؟! _جار می زنند ناجیان در شهر: مرگ بر استکبار! _مردمان زی...
ادامه شعردفترم پر شده از نام تو و یاد تو و عطر تو دلدار حالا تو بگو: من چه کنم؟؟؟ داغ فراقت شده زخم دل بیتاب دوری تو دردیست بزرگ؛ تو جان منی دلبر شب را سپری کردم با اشک؛ غم و حسرت... هر شب که تو می آیی در فکر ...
ادامه شعربدرود با درود صبح بخیر یک دانه من صبح بخیر زیبا روی من صبح بخیر عزیزم خدا کنه همینطور که بارون می اید تا سیاهی ها را پاک کند بدی ها رو هم از دل ما آدما دور کند رقص قطرات باران شوق زیستن را روی شاخ ...
ادامه شعر_می زند تیغ خاطره؛ رگ های خیال را _سست می افتد می بوسد تن بی جان ِ رویای محال را! _ماهی تُنگ عشق است دوست دارد حتی تصویر دریای زلال را......
ادامه شعردلتنگی های من سلامت میکنم تا بدونی حتی اگر فرسنگ ها ازت دور باشم باز سلامتی ات را میخواهم چرا صبح سلامت میکنم چون همه انرژی خوب جهان در صبح جمع میشه پس تو هم بپذیر که سلامتی تو درمان همه دلتنگی هام...
ادامه شعرپینه های دستِ مان پشتِ پنجره ای ریخت که دروغ را باور کرد و از سایه های کرکره اش هاشور خورد پینه های دل مان #سپکو_پینه ✍رجبعلی باقری...
ادامه شعربهار استُ اُردیبهشتُ بادِ لطیفی می وَزَد عطرِ گلهآ خاطره یِ آغوشَت را برآیم زمزمه میکند. #آگرین_یوسفی
ادامه شعر_باز هم من و این تنگ گذرگاه... _شبی سراپا تیره پوش کمین کرده چون راهزنی پست بر سر راه... _می کند دم به دم دشنه اش را تیز با آه! _غم عشق چون نوشدارو می زند خیمه ای بر ناخودآگاه... _می کنم عیش سر م...
ادامه شعرپریشان حال آن موی پریشانم. که در خواب پریشانم. پریشانتر ز بیداریست. امین غلامی (شاعر کوچک)
ادامه شعرچند می فروشی؟ گفتمش چه می فروشی ؟ گفت دل گفتمش چند می فروشی ؟ گفت به اندازه لبخند گفتمش پس مال تو "تنها بخند" او خندید و از دستان من دل را ربود وقتی بخود آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتا...
ادامه شعرآغوش تو دروازه ی بهشت بود و چشمانت ناب ترین گذرواژه! _اما من به جرم تعهد؛ کنار ایستادم و سکوت تن رویایم را خورد... _تعهد! چه واژه ی بیگانه ای در جای جای خانه ای که اگر یاد تو تسکین تنهاییها یش نبا...
ادامه شعرصدای خورشید که در ابتدای سیارک زمین فرود امد شکافی در اعماق فکرم طلوع کرد انگار که ریسمان توجه را در درون روحم ریز ریز می کردند همچون دخترک کوچکی که روش های مرطوب شده ذهن خود را به درون آسیاب دور...
ادامه شعرتکه نانی به دستش دادم. چقدر خوشحال شد... به گمانش که دنیا، به دستش دادم. قیمت نان همی، درهمی بیش نبود. به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم. زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت. به گمانش که خدا ر...
ادامه شعر_تو رفته ای... _شهر دارد از درد به خود می پیچد! _نئشگی می کُشد آخر رگ های خاطره را در تن ِ مسموم خیال... _باران ببارد و شهر مرا بی تو دیدار کند؟! _نه!تاب نخواهد آورد آسمان نگه نخواهد داشت بغضش را در پ...
ادامه شعر