- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
آدم که نباید بدهد رأی سفید پیروز مبادا بشود رأی سفید با برف سپیدی که به یزد آمده است انگار خدا نیز دهد رأی سفید ...
ادامه شعر«عالم ویرانه» دوش دیدم عالمی ویرانه بود روبهی مکّار در این خانه بود جان اسیر دیو جان گردیده بود خانه خالی از گل و پروانه بود ناز لیلی را خریداری نبود عشق مجنون قصّه و افسانه بود عالم مستی خر...
ادامه شعرمشتاق به آزادی از نطفه یک دینم من در تب نقص و شک آلوده به یک کینم یک غربتِ در تبعید واگیرتر از رنجم من وارث اشراف زندانی نفرینم...
ادامه شعراشتباهم اعتماد است بر غمم یارم چه شاد است مهربانی کرده بودم گفت عاقل نیست ساد است
ادامه شعربسمه اللطیف مهر و خرد ای غنچهای که چاک گریبان دریده ای با ناز خود به عرصه دوران رسیدهای زیباتر از شکوفهای از بس لطیفی و از لطف چون تجلی صبح سپیدهای در وصف تو اگر بنویسم بدین سیاق می زاید از دل...
ادامه شعرذهنِ زمان را به زوزه انباشته اند هفت خطّانی که به سمفونی طاعون بر مرداب های زمانه می خوانند ✍رجبعلی باقری #سپکو_زمان...
ادامه شعربروید ای قوم نصیحت به چکار آمده اید بروید از حاله خرابم به خرابات آمده اید نصیحت به چکار گوه خورده اید که آمده اید یا دست بگیرید یا که به جهنم که آمد ه اید حرف که باده و هواست شما به هوایه باده و هوا...
ادامه شعر«آهِ نیمه شب» من از مرگ شقایق در کنار خار می ترسم من از رنگ سیاه آسمان تار می ترسم پریشان می شود حالم ز گرگ خفته ی جانم من از نفس هوایی می شود بیدار می ترسم نزن مطرب دلم خون است و جای رقص و شا...
ادامه شعرخوشا آن دم در این شهر نگاری داشتیم دل به دلبر دادیم و دل نو نواری داشتیم مینشستی بر سر کوی حبیب آن روزگار یاد باد آن روزگار، ما روزگاری داشتیم صحبت غم را نبود آن دم که بودی یار من خاطرت هست ک...
ادامه شعر«گذر زمان» نیک است که این چرخ زمان در گذر است شیرینی و تلخیِ جهان در گذر است هرگز نشد این سینه بگیرد آرام این آتش افتاده به جان در گذر است زخمی شده دل نگیرد آرام دَمی این حال پریش و نگران در ...
ادامه شعرعمر بگذشت و من از کرده ی خود ناشادم که چرا سر به ره ِ مهر بُتان بِنهادم یک دم از خواب و خور و کار جهان ناسودم غافل از خود بُدم و راز نهان نگشادم کاش می شد که به یک باره زمان برگردد قدرِ هر ثانیه اش...
ادامه شعرای عشق که در سینهی ما رازِ نهانی از حال کسی که شده دیوانه چه دانی از روزِ ازل خلق شدی تا دل ما را پیوسته به هر سو که بخواهی بکشانی اعضای تن ما شده آمیخته با تو هم چشم و سر و دست و دل و گوش و زبان...
ادامه شعر«تیغ زبان» روزی شکسته قفل دهان می شود بدان روزی بُرنده تیغ زبان می شود بدان روزی رود سیاهیِ شب می دمد امید پیدا که نور حق به جهان می شود بدان روزی اسیر و بند قفس می شود ستم روزی رها ز بند و قف...
ادامه شعر#سکوت هبوط بی فایده ی سیبی در شاهرگ گندمزار نان به شکم بستند وُ در جیب هاشان مانده ام روی دلشان وقتی با دست سیلاب می شویند یا به صاعقه ی کوری در آسمان شکار می شوم اینجا که مرگ هم از زبان...
ادامه شعرخطا کردی خودم دیدیم جفا کردی رنجیدم خندیدی و رها کردی بر زبان هرچه امد صدا کردی رفتی من باخیالت مانده ام من حتی با خیالت قانع بودم خ...
ادامه شعرقرص خواب : گفت میرزا قرص هایت را خوردی ؟ گفتم بله ... فکر کنم نشاسته شون زیاد شده ! محمدمولوی
ادامه شعر«تزویر» در خانه ی تزویر شبی تار و سیاه است سجّاده ی تزویر نشانی ز گناه است شیری نشود هر که در آن مکر و ریا بود این روبه مکّار که خود عین گواه است با مکر و ریا چاه مکن بهر کسی تو آنکس بِکند چاه...
ادامه شعرگرچه گویند که افسانه شده سوره عشق خوشتر آن است بمیرم به افسانه تو در نظر بازی رِندان نشود جمله عیان نشود فاش و عیان درگه جمخانه تو بخشی از شعر فاش و عیان ...
ادامه شعرسر میان برف کرده مانند کبک میخورد باز شیطان از او رکب ... او نقابی بر چهره خود دارد تا که شیطان را به زانو آورد ... ما سخن گفتیم او گفت یاوه است به خیالش آمده فرزانه است ... جسم و روحش آلوده گشته به ...
ادامه شعر. یه وقتایی نه که هربار وجودت حالتی انگار یه جو تازه می بینه پس از یک خلأ دیدار یه احوال عجیبی که به خوابی رفته مدت دار میاد بیدار میشه از نو تا اون حالت بشه تکرار میشی سرشار از احساسی که هم خوبه...
ادامه شعر