- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
۱_ در نوروز آزادی، در بهار دیدار، دشت تن ات را، گل به گل می بوسم ! ۲_ در سپیده دم شادی ، بوسه ی آزادی ما، دلچسب ترین، لحظه ی قرن خواهد شد ! مهدی بابایی ( سوشیانت )...
ادامه شعرسال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت فصل های کهنه و پژمرده این جهان هم گذشت سال نو یعنی آغاز نو یک شروع مجدد در خودت بی خیال گذشته فصل سختی جان هم گذشت اگر امسال خیری ندیدی و صد بار قلبت شکست ...
ادامه شعرنو شد زمین،اَندر میان بغض و کین پیمانه را از من بگیر، تا با نفسهای زمین، ما هم، نفسهایش شویم. یک جرعه را هم نوش کن غمهای دل خاموش کن با آن دو چشم مست خود میخانه را مدهوش کن. ......................
ادامه شعرابدیت ساکن است و تصویر آن متحرک. (آگوستینوس) ┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈• آفرینش خدا مثل خوابیدن زنی جوان است بر تشک آبیِ براق با ساتنی شکلاتیرنگ کنار عودی که میسوزد و چراغهای رنگی که الکی روشناند. آفر...
ادامه شعربنده خدا حقیقت را گفت من ناراحت شدم بی منطق نیستم از او انتظار نداشتم
ادامه شعر«هوای زمستانی» شکسته جام دلم دیده گشته بارانی هوای فصل دلم گشته بس زمستانی غروب غمزده ای گشته شام تاریک است نمانده نام و نشانی ز آن مسلمانی زمان مکر و ریا گشته بوی تزویر است در این فضا شده پُر...
ادامه شعرطبع شعرم شده خاموش به آن می گریم شده این شعله فراموش به آن می گریم قلم افتاده زدست و همه دم می نالم خانه تاریک و سیاه پوش به آن می گریم نه امیدی نه خیال خوش و نه یک دل سیر ته این خاطره بیهوش به آن ...
ادامه شعرمِثل سلوک طفرهآمیز ستارهای به وقتِ سِقْط مِثل چَنْتهی خالیِ گنجهی عصمت مثل آن برهنگی که به لباسها سرایت کند مِثل خُنیایی متروک در صفحهای شکسته مِثل شنفتن اخبار ماضی وقت خواب مِثل دودههای ماسیده...
ادامه شعراین شعر محو را که از هیچ سر زده ... را مینویسم از چه کسی که نیامده ... یا رفته ،بی که باز کند ،لب به گفتگو یا مرده بی که گور شود ،طبق قاعده این شخص سوم از همه ی ما غلیظتر عاشق شده،مریض شده،بعد گم ش...
ادامه شعراز قضاوتهای بیجا از زمان رنجیده ایم از تمام رعدهای آسمان رنجیده ایم در مسیرِ زندگانی ،پر تلاطم بی فراز . از فرود،از غربتِ رنگین کمان رنجیده ایم داغی از زخم ثریا رویِ دلها مانده است از هجومِ...
ادامه شعر«کاش می شد» کاش اینجا گرگ و کفتاری نبود این همه روباه مکّاری نبود کاش هرگز خون نمی شد یک دلی در جهان زالوی خونخواری نبود کاش بی مادر نمی شد کودکی کاش هرگز دیده ی زاری نبود کاش باغ ما پُر از ...
ادامه شعر«سپید و سیاه» زندگانی همه سیاهی نیست یوسفی در میان چاهی نیست می رود این مسیر پُر کج و خم مانده ای در کنار راهی نیست می شود آسمان شبی ابری در شب ابرِ تیره ماهی نیست می دمد روشنی پس از ظلمت بعد...
ادامه شعرهر چند که دورم ز تو اما گلهای نیست در قلب تو باشم که دگر فاصلهای نیست هر روز و شب از وصف تو ای عشق نوشتم جز از تو نوشتن به خدا حوصلهای نیست خود خواستهام واله و شیدای تو باشم گیرم که بمیرم ز غمت...
ادامه شعر«غارت» کدخدا از خواب غفلت خیز شام تار شد حاکم این ده ببین یک روبه مکّار شد کاروان را ساربان خود می کند غارت چرا؟ روز روشن از چه رو شامی سیاه و تار شد؟ خوان شده گسترده در آن لاشه ی شیر و پلنگ ...
ادامه شعر«صیّاد دل» گر نبارد آسمان دریا شود یک شوره زار گر نباشد لاله ای غمگین شود مرغ هَزار گر دلی عاشق نباشد خانه ای ویرانه است غم شود همخانه اش دل می شود بس بیقرار گر نباشد چشمه ی آبی شود خشکیده باغ...
ادامه شعردود غلیظ پر شده بر ریه های پاک شهر تیره گی زمان سرد ، نکرد به روشنی گذر نهان ز دید خلق شده دره و کوه و رود و دشت رنگ فضای شهرمان روز بروز سیاه تر به دست خود پسندمان بسته شده راه نفس از آشیان دو...
ادامه شعر«ترس از بیداد» من از گرگ و شغال و روبه مکّار می ترسم من از آن افعیِ هفت سر که خورده مار می ترسم نمی ترسم ز شیرانی که سلطان زاده می باشند ز کرکسها و جغدان شب و کفتار می ترسم مرا پیوندِ با نور اس...
ادامه شعردارم به حال فشفشه ها غبطه میخورم یلدا برای شادی خاکسترم بس است اینجا لباس عیدی من بر تن خداست دیگر حساب خالی پیغمبرم بس است شوخی نکن که سال دگر، سال اژدهاست شش دانگ ِ استخاره انگل به نام ماست دلخو...
ادامه شعر«دل خانه ی خدا» در کعبه گذر کردم و دیدم که خدا نیست دیدم که در آن بادیه جز رنگ و ریا نیست دیدم که عبادت همه تزویر و ریا بود آن دل که شود جای ریا جای خدا نیست دیدم که دل از عشق خداوند تبارک خالی...
ادامه شعر«خود کرده» ای ماهیِ لب تشنه دریا خواب و رؤیاست در خواب و رؤیا زندگانی بس چه زیباست خشکیده اینجا چشمه ها ، دشت و کویر است در این کویر تشنه خار و خس هویداست مرغ غزلخوانی نمی خواند در اینجا جغد ش...
ادامه شعر