*
گفتا تــو را چــه شد؟!
رنگت پریده پس چرا؟ چه شد؟!
من محرمم ، تــو رازِ دلت را بـــه من بگو
در عـالــمِ تــو مـاجــرا چه شد؟!
دیدی چه ها؟ چه شد؟!
*
گفتم که عاشقم
حاصل مرا ز عشق بوده غم
چشمم اسیـر ِ نقش ِ جمال و دلم خموش
جـانـم ســوار ِ شعلـه ی اَلَـم
بیچاره می شوم
*
گفتا کجاست او؟!
از عطر گلشنِ تــو بـرده بــو
یارت چقدر سرکش و دلسخت بوده است!!
بـودم چنانچه باش رو بـرو
می بردم آبـرو
*
گفتم در این چمن
مغرور و مست یــارِ دلشکن
اکنون نشستـه چـون گلِ رُز در مقابلم
دارد سئوال بیـخبـر از من!
ای وای از این سخن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 11 مهر 1401 22:47
.مانا باشید و شاعر
دادا بیلوردی 12 مهر 1401 18:50
درود بر شما بزرگوار
چشم رنجه فرمودید
ولی اله بایبوردی 12 مهر 1401 10:17
سلام و درود
دلنشین ...
تقدیمی :
گر چه اسراری به پنهانی عیان
بین معشوق عاشقی شد گفتمان
شب نخوابی گنج حاصل رنج را
پرسمان از بلبلی بس نوحه خوان
ولی اله بایبوردی
12 / 07 / 1401
دادا بیلوردی 12 مهر 1401 18:51
درود بر مرد احساس
بسیار متشکرم از ابراز محبتتان
عبدالحلیم اکرامی = نژند 12 مهر 1401 20:04
از واژه های ناب و ظرافت در شعرتان لذت بردم.. ماناباشید
دادا بیلوردی 13 مهر 1401 05:11
درود بر شما
چشم رنجه فرمودید