ناتوانی کرده ایم
ما نه پیری نه جوانی کرده ایم
خویش را بیجا پسندیده به دنیای خیال
بیشتر بر عشق خانی کرده ایم
کار ِ فانی کرده ایم
*
گفت یک انسان مرا
من رئیسم ، داده اند امکان مرا
نام و کارم اوج گیرد خواستم، حتّی اگر
می شود یار و معین شیطان مرا
قدرتِ حیوان مرا
*
همدل و همدرد باش
لااقل یک روز هم تو زرد باش
با چناری لُخت زیرِ برف خلوت کن شبی
گاه ای سرو از زمانه سرد باش
عاشقی شبگرد باش
*
عشق در فریادها
عقل را گاهی دهد بر بادها
دل در آتش آنچنان سوزد که حتّی زیر برف
خامُشی نتوان به هر امدادها
محضر صیّادها
*
عشق می دانید چیست؟
عشق در پیراهن و شلوار نیست
عشق چون خونست اندر قلب، کز فقدان ِ او
مرده و زنده برای دل یکیست
ای رفیق! آرام ، ایست!
*
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 21 دی 1400 23:12
لطیف و دلنشین
محمد علی رضا پور 22 دی 1400 08:45
سلام و درود و ارادت، دوست دیرینه ام جناب دادای عزیز. خدا قوت
محسن جوزچی 22 دی 1400 16:23
درود بر شما
رقصنده باد قلم رقصانتان
محمد مولوی 02 بهمن 1400 20:54
زادروزتان مبارک باد
بابک قدمی واریانی 03 اسفند 1400 17:50
جناب دادای عزیز زلال سرای مبتکر و اندیشمند قالبی افراشته ای بس قشنگ ،
آدمان حسود نابخرد را کردی تو منگ .وزن واین حرفا نداره دلی آمد و نوشتیم جناب بیلوردی