شبی تاریک و بی مهتاب..
شبی غمگین
شبی تنها شبی درخواب
منو آن یار شبهای زشتی ها
کنون تنها شدیم آخر
گناه است این
زمهر آخرین منزل گه هستی
چنین فریاد می آرم
شماای مردمان ای رهگذاران
امید آرزو هایم فقط یکدم
فقط یک لحظه تنهائ
کنار گورمن آئید
زمانی کام می دادم زبدنامی
زمانی بوسه میدادم
به لبهای مست شهوت بارتان
آرام میدادم
اکنون به گور من آ ئید
که تنها خفته ام اینجا
منم تنها منم بیکس
من آن بودم که دست آن جهاندار
جهان آرا..به صد نازو به صد منت
مرا آورد مراپرورد
ومن آن کودکی بودم
که مادر باهزاران مهربانیها
درآغوشش مرابوسید مرابوئید
کنار گل کنار باغچه بودم
میان گیسوان شب
گل مهتاب بودم
من آن بودم که نامم دختری زیبا
به نامم بود
وصدها نوجوان عاشق به کامم بود
هزاران بوسه گلها بروی گونه هایم
بنشست.
زمانی فخر میکردم به روی غنچه ها
ومن چون غنچه بودم که با
یک بوسه پر عشق به دام کام آن مرد
سیه دامن برید آن عفت جانم
صفای پاکی وپیوند وایمانم
اگر یک عاشقی تنها مرا درقلب خود یابد
وبا آن چشمان بیدارش مرا باخویش بیند
قلب من آرام میگیرد..آرام میگیرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 01 تیر 1394 14:32
درودبسیارزیباچون همیشه
طارق خراسانی 01 تیر 1394 15:36
سلام و درود حضرت منوچهری
فریادتان را شنیدم
دل سوخته ای دارید...
آری چنین است ... عشق و دروغ و خیانت...
دستمریزاد
در پناه خدا
روح الله اصغرپور 01 تیر 1394 17:25
با سلام و عرض ادب بسیار دل انگیز بود اشعارتان
کمال حسینیان 01 تیر 1394 21:44
درود بر استاد عزیزم جناب بیدل
آری این روزها بر عشق هم قیمت می گذارند ، هر شب در کنار گوش آدمی صدای نفسی می آید که در فکر گذران فردای خود است نه ...
بگذریم استاد
تقدیم تان :
با رفتنت همه چیز
رنگ باخته
حتی من
آئینه ها هم
بی جسارت شده اند ...!
هیچکدام
جرأتِ نشان دادنم را ندارند ...!
حسین دلجویی 02 تیر 1394 00:24
سلام بر بیدل و دلدار عشقم
که گرما داده بر بازار عشقم
به ناز خود ترانه ساز کرده
مرا با صوت خوش دمساز کرده
و زهرا راه را پیموده ، رفته
دو سه تا شاخه گل افزوده ، رفته
پس از ان طارقم بیداد کرده
سلامی از نهان ایراد کرده
پس از او دوخته دل بر رهی دور
نشسته روی سنگی اصغری پور
کمال من ک سر حد کمالست
به هر چه بگویم من حلال ست
کمالم انتهای عشق و حالست
کمال من به والله کمال است
نوشته «عده ای کاری ندارند»
«بروی عشق قیمت میگزارند»
نوشته از مرام آدمیزاد
نوشته»بگذریم ای دوست ،استاد»
خلاصه من تو را خدمتگزارم
تو را من جان بیدل دوست دارم
برایم در فشاندی، گل سرودی
نماد عاشقی هایم تو بودی...
صفا آوردی و زحمت کشیدی
مرا درخورد شاگردی بدیدی
غزلها زیر شعرم ساز کردی
مرا با عاشقی دمساز کردی
الهی تا جهانست جاودانی
عزیزم بیدلم شادان بمانی
ببخش از من ک شعرم نادرست ست
بداهه های من بدجور سست ست
اگر اینجا کمالم بود یاور
بداهه میسرودم نیک و محشر
اگر طارق بدی همراهم اینجا
بداهه گرم میشد بی مهابا
چنان بزم بداهه میکشیدیم
اذان صبحگاهم میشنیدیم.....
=====
با پوزش از اساتیدم
شوریدگیست و عوالم آن...
بیدل جان ....خیلی گلی...
دل ما در گرو آن قد و بالا ست هنوز
آنکه درساحل چشمش غم دریاست هنوز
نغمه سازِ شبِ آواز منوچهری جان * 1
آنکه گلبانگ سه تارش به ثریاست هنوز....
گوشه ی لب بگشا تا که مرا جان بدهی
ای که هرم نفست رمز مسیحاست هنوز
از همان دم که صبا شعرتو از قُم می برد
حاج حسین و پسرانش به تماشاست هنوز
تا برد رونق بازار گز از نصف جهان
شعبه ها در خط لبهای تو برپاست هنوز
عکس زیبای تو با حامد زرین قلمی
از همین تنگه ی شیراز هویداست هنوز
بر سپیدای سر و روی قداست خیزت!!!
برفی از تجربه های شب یلداست هنوز
اندک اندک تو بزن ساز که در شیرازش
حافظ و محفل شوری به تمناست هنوز
شعر من در قبل مهر تو هیچ است عزیز
درد این بی هنری با دل رسواست هنوز
وای« دلجو» مبر این یاوه به دربار نگار
که زر ناسره ی ذوق تو پیداست هنوز....
«بیدلی در همه احوال خدا با او بود» * 2
این دل تحفه ی ما بود که تنهاست هنوز
دل ندارم، غزلی لایق تو عرضه کنم
دل ما در گرو« بیدل» شیداست هنوز...
حسین دلجووو
علی صمدی 02 تیر 1394 13:41
درود بیکران بر جناب منوچهری عزیز
سمانه تیموریان (آسمان) 02 تیر 1394 14:04
دورد استاد عزیزم
همیشه شاد باشید
محمد جوکار 03 تیر 1394 02:42
آمدی جان به فدای تو، منوچهری جان
ای به قربان صفای تو ، منوچهری جان
کلبه ی ما ز تو و مهر تو پر رونق شد
دلخوشیم ما به وفای تو ، منوچهری جان
چشمه ی زمزم عشقی و پر از معرفتی
مستم از جام لقای تو ، منوچهری جان
قبله ی اهل دلی ، جلوه نما ای مه من
دل به امید عطای تو ، منوچهری جان
کوچه ها پر شده از رایحه ی خاطره و
عشوه و ناز و ادای تو، منوچهری جان
ای که گلخنده ی نازت ، زده آتش به دلم
زلف من دست صبای تو ، منوچهری جان
اصغر چرمی 03 تیر 1394 16:51
درود بر جناب منوچهری عزیز
از شما می آموزیم
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 22:12
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆