«دیشب سکوتی روح جنگل را تکان می داد
انگار در ساحل درختی تشنه جان می داد»
مردی درون پیله تنهایی اش گم بود
حال بدش را خوب، چشمانش نشان می داد
با هر سؤال از سرنوشتش سیرتر می شد
وقتی جوابش را غمی نامهربان می داد
بیدار بود اما شبیه خواب ها ساکت
گاهی ادامه زندگی چون مردگان می داد
یک شب ولی رؤیایی از کابوس او سر زد
گویا خبر از گفتگویی ناگهان می داد
آذر به «نیمه» می رسید آن شب و شاعر هم
آن نیمۀ گم گشته را «پژمان» نشان می داد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 18 آذر 1402 09:38
درود بزرگوار ا
هدایت کارگر شورکی 18 آذر 1402 15:19
سلام و سپاس
برقرار باشید
سیاوش دریابار 18 آذر 1402 13:12
گفتند بگویم و نگفتیم به کسی
زین عمر که مانده از آن نفسی
این بلبل نالان که همه عمر غزل
میگفت و نشد غزل خوان کسی
@@@@@@@
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشدیک شمع می تواند پایان تاریکی باشدیک واژه میتواند بیانگر یک هدف باشدامروز می تواند ان “یک” باشد صبح روز شنبه آغاز گر یک روز و هفته خوب برای شما و خانواده محترم باشد
الهی امین
هدایت کارگر شورکی 18 آذر 1402 15:20
سلام و ارادت
به به! چه زیبا و دلنشین
دست مریزاد
مجید ساری 18 آذر 1402 14:07
به به هدایت جان عزیز
چقدر قشنگ و زیبا یاد و خاطره استاد پژمان خلیلی را
پاس داشته اید، روح شان بهشتی باد
خیلی لذت بردم
افرینها
رقص قلمتون مانا و نویسا در عاشقانه ها
به زیبایی بزرگترین بیکرانه ها
درود برشما شاعر خوش سخن و زیبا نگار
فقط یک سوال داشتم
حامد در شعر قبلی تون
مثلث عشقی با خود شماست ؟
یا مثلث عشقی خودتان در خودتان هست؟
و یا تخلص شماست درخودتان؟
اگه مشکلی با آقا حامد دارید
در خدمتیم حل کنیم
آخه در شعر قبلی همزادپنداری ام
با مشکل مواجه شد
هدایت کارگر شورکی 18 آذر 1402 15:23
درودها مجیدجان
خدایشان رحمت کناد استاد پژمان را
ممنونم که تا این حد بادقت مطالعه کردی نوشته قبلیم رو
درست حدس زدی
همه مشکلاتم زیر سر این حامد ... هستش
که هر روز صبح نگاهم به نگاهش می افته، توی آینه
نگران نباش خودم از پسش برمیام و یه روزی حذفش می کنم
شاید بهتر بود توی اون نوشته هم به جای اسم حامد می نوشتم: شاعر (مثل این نوشته)
شاد و سلامت باشی برادر
محمود فتحی 20 آذر 1402 17:45
درودشاعرگرامی ستودنی پرمحتوا بود مواید باشید
به مهریزدان پاک
هدایت کارگر شورکی 20 آذر 1402 22:43
سلام و ارادت
متشکرم ازتون
افتخار دادید