از مزرعۀ شادی اگر حرف زنم
بر خاطر شیرین خودم دست زنم
هر لحظه که میخانه مرا سخت آزرد
پیمانه به پیمانه ی پیمان شکنم
با آنکه به شهر آمده قهریم هنوز
آمادۀ پیکار دو شهریم هنوز
من موج به سر دارم و اندوه تو را
طوفان بلاییم و به بحریم هنوز
جز عشق غمی نیست به آن ناز کنم
جز عشق چه حرفیست که آغاز کنم
یک بار بیاموز به من نامش را
شب راه روم یکسره آواز کنم
هرچند من از قافلۀ دوست بجا
ماندم به جفا حکم چنین نیست روا
اثبات طبیعت به دلم افتادست
تنها به هنر می نگرم سبز قبا
این مزرعه و شادی او غمناک است
هر جا نگری صاف و زلال و پاک است
من شعبده باز حرم عقل توام
در فقر و فنا مانده فرو این خاک است
در مزرعه مهمان طبیعت شده ام
با شعر به دیوان طبیعت شده ام
امروز به دور از همه ی عشوه گران
افتاده به دامان طبیعت شده ام
دوبیتی
شکوفایی کند عشقم جهان را
چراغانی کند یار آسمان را
طلب کرد هفت رنگ، هفتاد شد رنگ
خدایا پس نگهدار عاشقان را
تو از دست من آسایش نداری
اگر هم داری آرامش نداری
تو نقش پایداری تا که دیدم
به پیچ زلف آرایش نداری
قلم شرح از گل و باغ و چمن گفت
چنین گفت و چنان گفت و به من گفت ...
پری رویی به باغ دوست می رفت
عصا کف ، می به لب ، صد پاره تن گفت
اگر دریای عشقت آب باشد
وگر هم چشم نازت خواب باشد
به دریا غرقه می گردم به چشمت ...
چه گویم ؟ حالت مهتاب باشد
تو ما را گرچه ، زیبا ! دوست داری
شنیدم هر چه زیبا ، دوست داری
نمی دانم ولی در هر دو حالت
مرا به به چه زیبا دوست داری
درخشان می درخشد هر ستاره
نه یکبار و نه صد ، صدها دو باره
مرا آزرده در حال نظر کرد
ندارم لیک من بردیده چاره
اگر عشق آتش تلخ است و شیرین
شبی زهراست و یک شب آبِ شیرین
کنون صورتگری را می شناسم
که هر دم می کشد او نقش شیرین
رسد فریاد آه از قصر شیرین
اگر فرهاد باشد ، هست شیرین
مرا بی خود نخواند او سوی نزدیک
تحمل کردن عشق است شیرین
تو را دانستم اول شهر باران
چو شهر آفتاب و نیمه سوزان
رسیدم حالتی دور از تصور
به زیبایی چنان است آبدانان !
ایلام ـ آبدانان( فروردین 87)
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 14
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 01 تیر 1394 14:41
بسیاردلنشین بود لذت بردم مویدباشید
روح الله اصغرپور 01 تیر 1394 16:49
ممنونم خانم نادری لطف فرمودین
طارق خراسانی 01 تیر 1394 15:30
شکوفایی کند عشقم جهان را
چراغانی کند یار آسمان را
طلب کرد هفت رنگ، هفتاد شد رنگ
خدایا پس نگهدار عاشقان را
سلام و هزاران درود بر جناب اصغرزاده عزیز
هر اثر زیبایی خاص خود را داشت
خواندم و لذت بردم
دستمریزاد
روح الله اصغرپور 01 تیر 1394 16:50
ارادتمندم استاد عزیز.
مارا هم از دعای خیر خود فراموش نفرمایید
التماس دعا
منوچهر منوچهری(بیدل) 01 تیر 1394 19:27
سلام وعرض ادب بسیار زیبا سرودید همیشه اشعارت زیباست احسنت ودرود
روح الله اصغرپور 01 تیر 1394 19:56
ارادتمندم استاد نظر لطف شما بر ماست همیشه
کمال حسینیان 01 تیر 1394 22:04
درودتان باد راجی عزیز
اشعارتان ، حس آمیزی زیبایی دارد و هارمونی تصاویرش خاص و بکر است
همیشه از خواندن تان لذت می برم
روح الله اصغرپور 02 تیر 1394 10:01
سلام و عرض ادب. لطف شما همیشه شامل حال ماست.
علی صمدی 02 تیر 1394 13:54
درود بیکران جناب اصغر پور گرامی
خواندم و لذت بردم
شادمان باشید
روح الله اصغرپور 02 تیر 1394 14:57
سلام دوست و شاعر عزیز شعر و عمرتان همه پایدار.
قاسم افرند 02 تیر 1394 23:43
سلام بر جناب اصغر پور گرامی دوست ادیب و اندیشمند من
جز عشق غمی نیست به آن ناز کنم
جز عشق چه حرفیست که آغاز کنم
یک بار بیاموز به من نامش را
شب راه روم یکسره آواز کنم
شاد باشید وشاعر
روح الله اصغرپور 03 تیر 1394 08:55
با سلام. ممنونم از حضورتان آقای افرند
محمد جوکار 03 تیر 1394 02:24
درودت باد جناب اصغر پور عزیز
قلمت نویسا و جاودانه باد
روح الله اصغرپور 03 تیر 1394 08:56
ممنونم استاد جوکار