اسماعیل امینی شاعر، منتقد و استاد دانشگاه در یادداشتی به بررسی وضعیت آثار پرفروش در حوزه شعر پرداخته است. متن این یادداشت را در ادامه میخوانیم:
کتابِ پرفروشِ شعر، حتماً کتابِ محبوبِ خوانندگان نیست. حتی همۀ کتابهای محبوب هم حتماً خوانده نمیشوند. مثلاً دیوان حافظ که بهترین، محبوبترین و پرفروشترین کتاب شعر است، آنقدر که فروش دارد خوانده نمیشود؛ که اگر خوانده میشد، این همه اشعار جعلی به نام حافظ بر سر زبانها نبود و بازنشر نمیشد و این همه افراد با تحصیلات دانشگاهی، از روخوانی غزلهای حافظ عاجز نبودند.
خیلی از خریدارانِ کتابهای پرطرفدارِ شعر، خواننده و علاقهمند شعر نیستند. آنها این کتاب را میخرند، چون شنیدهاند که پرطرفدار است اما نه حوصلۀ شعرخواندن دارند و نه اگر بخوانند چیز زیادی دستگیرشان میشود. مثلاً «هشت کتاب» سهراب سپهری، خیلی پرطرفدار است؛ مجموعه شعرهای فروغ فرخزاد نیز پرطرفدار است. از میان انبوهِ کسانی که خود را علاقهمند شعر سهراب و فروغ میدانند، کمتر کسی هست که حتی یک بار این کتابها را ورق زده باشد. بسیار بوده که در میان شیفتگان فروغ و سپهری، شعری از شاعر مورد علاقهشان خواندهام و آنها گفتهاند که برای اولین بار است که این شعر را میشنوند.
تازه اینها که گفتم دربارۀ کتابهای شعریست که واقعاً ارزشمند و محبوبند و شمارگان و خریداران واقعی دارند؛ بسیارند کتابهای شعرِ پرطرفدار که با ترفندهای تبلیغاتی و فضاسازی رسانهای، مشهور شدهاند و با خریدهای کلانِ رانتی و سهمیهای، پرفروش شدهاند.
این نکته را همینجا بگویم که پرفروشبودنِ کتاب شعر، نه به معنای ارجمندی آن است و نه نشانگر نازلبودنِ کتاب؛ یعنی در میانِ کتابهای پرفروش، هم آثاری ارزشمند چون دیوان حافظ و آثار بزرگانی چون اخوان و شاملو و فروغ و سپهری و قیصر دیده میشود و هم آثاری نازل و کمارزش اما پرهیاهو.
اما آن آثار نازل و پرهیاهو، چه ویژگیهایی دارد که لایکخور است و جذاب و پرطرفدار؟
این شعرها، مطابقِ میلِ مخاطبانِ سهلپسند و شتابزده و کمحوصلۀ فضای مجازی ساخته میشود؛ یعنی مخاطب در این شعرها، به جای شنیدن حرف شاعر، حرفهای باب میلِ خودش را میشنود. و شاعر در اصل، سخنگو و خادم مخاطبان است.
مخاطب سهلپسند، اهل تأمل و ژرفنگری نیست. او در جستوجوی هر چیزیست که جالب باشد؛ از تصویر بزغالهای با هشت دست و پا، تا شادی گلِ فلان فوتبالیست برزیلی. در کنار اینها او دوست دارد که بگوید فرهیخته است و از شعر نیز بهرهای دارد؛ پس یک جور شعرِ فستفودی و آماده و سهلالوصول میخواهد که جالب هم باشد.
این شعرِ فستفودی که برای انبوهِ جماعتِ «چه قدر جالبه!» ساخته میشود، بازیهای مضمونی و زبانی سادهای دارد.
دستکاری در داستانهای تاریخی و اساطیری، برای تأمین نظرِ جماعتِ «چه قدر جالبه!». همین الان با این دستکاریهای پیشنهادی من شعر بسازید و منتشر کنید و سیلِ لایکها و بازنشرها را ببینید؛ «رقابت عشقی آدم و شیطان بر سر حوا»، «چشمپزشکی پیراهن یوسف»، «ماهیفروشی یونس»، «فروشگاه لوازم عید کریسمس با مدیریت حضرت مسیح» و پرتوپلاهایی از این قبیل که در این سالها مضمون هزاران رباعی و غزل و شعر سپید بوده است در خط تولید انبوه شعر زرد.
الگوهای سادۀ معادلۀ تمثیلی، با استفاده از نازلترین شگردهای دستفرسودِ شاعران مقلد سبک هندی و سرودن تکبیتهایی که در گذشته پشت کامیون و وانت بازنشر میشد و امروز در صفحات اینستاگرام و کانالهای تلگرامی منتشر میشود؛ حرفهایی از این دست:
عشق در خاموشی مطلق مرا لرزانده بود
مثل این گوشی که سایلنت است و روی ویبره است
مضامینی که به جوانان احساساتی و سانتیمانتال، چشمک میزند و دنیای رنگین خیالات آنان را با وزن و قافیه، بازگو میکند. مثلاً:
آه قدر دست گرمم را ندانستی و من
در هوای نیمۀ مرداد، سردم میشود
شعر زرد برای هر سلیقهای محصولی دارد؛ برای دوستدارانِ شعر مذهبی، اشاراتی به دلبریهای مستوره در راه مسجد؛ برای دلدادگان به تمدن آریایی، سرگرمی پارسی سره و دامنزدن به احساسات نژادی؛ برای مشتریانِ کتابهای زرد روانشناسی بازاری و انرژیهای کیهانی، اشاراتی به انرژی مثبت و موج منفی و بازیچههایی از این دست؛ برای گمگشتگانِ جدالهای سیاسی، آش درهمجوشی از اصطلاحات رسانهای و البته برای مشتریان ثابتِ لذتجوییهای وقیحانه، تعابیر صریح و بیپروا و هرزهنگاری.
و مضحک اینکه، این آخری غالباً به عنوانِ شعر پستمدرن راهی بازارِ مشتریان شعر زرد میشود.
انبوهِ پرشمارِ سهلپسندان و مشتریانِ شعر زرد، غیر از نوجوانانی که به اقتضای فطرت و طبیعت دوران نوجوانی در پی ابراز هویت هستند، غالبا از کسانیاند که به دنبال راههایی برای دگرنماییاند. تظاهر به مطالعه و فرهیختگی، برای آنان یکی از نشانههای بهروزبودن است؛ مانند مارک لباس و کیف و کفششان.
افسوس که در دهه اخیر گوشیها دیگر شاعرند و متأسفانه آن تعداد از افرادم که به واقع لطفی در آثارشان هست میروند همان اراجیف و خزعبلات را لایکباران میکنند که نکند صفحه خودشان بی لایک بماند، از این بدتر افرادی که فحش و توهین نوشجان و باز زیر صفحه طرف یک متر و نیم به به چهچه خرج میکنند!
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست جناب حافظ ای دلبر ، خطا اینجاست که سخن شناس نیستی . پس وقتی که سخن اهل دل را می شنوی مگو که خطا است . یعنی از عدم تشخیص تو است که حرف اهل دل به نظرت خطا می رسد واِلّا آنها هرگز در گفتار خود مرتکب خطا نمی شوند .
نظر 8
امیر عاجلو 14 اسفند 1401 08:59
درود بر شما
کتایون رها 14 اسفند 1401 14:54
سلام و درود بر شما
استاد گرامی اینطور که متوجه شده ام
سال هاست در این سایت فعال هستید !!
بنازم همت و. اراده آهنین شما را
بمان و بنویس یادگارانه
کاظم قادری 14 اسفند 1401 18:04
سلام و درود
کوتاه ولی یک دنیا حرف دارد
مرحبا
گاهی اوقات واقعا خوب میسرایید با قوه ی تخیل و خلاقیت
مرحبا
دکتر سیدمحمدرضا لاهیجی 15 اسفند 1401 13:31
اسماعیل امینی شاعر، منتقد و استاد دانشگاه در یادداشتی به بررسی وضعیت آثار پرفروش در حوزه شعر پرداخته است. متن این یادداشت را در ادامه میخوانیم:
کتابِ پرفروشِ شعر، حتماً کتابِ محبوبِ خوانندگان نیست. حتی همۀ کتابهای محبوب هم حتماً خوانده نمیشوند. مثلاً دیوان حافظ که بهترین، محبوبترین و پرفروشترین کتاب شعر است، آنقدر که فروش دارد خوانده نمیشود؛ که اگر خوانده میشد، این همه اشعار جعلی به نام حافظ بر سر زبانها نبود و بازنشر نمیشد و این همه افراد با تحصیلات دانشگاهی، از روخوانی غزلهای حافظ عاجز نبودند.
خیلی از خریدارانِ کتابهای پرطرفدارِ شعر، خواننده و علاقهمند شعر نیستند. آنها این کتاب را میخرند، چون شنیدهاند که پرطرفدار است اما نه حوصلۀ شعرخواندن دارند و نه اگر بخوانند چیز زیادی دستگیرشان میشود. مثلاً «هشت کتاب» سهراب سپهری، خیلی پرطرفدار است؛ مجموعه شعرهای فروغ فرخزاد نیز پرطرفدار است. از میان انبوهِ کسانی که خود را علاقهمند شعر سهراب و فروغ میدانند، کمتر کسی هست که حتی یک بار این کتابها را ورق زده باشد. بسیار بوده که در میان شیفتگان فروغ و سپهری، شعری از شاعر مورد علاقهشان خواندهام و آنها گفتهاند که برای اولین بار است که این شعر را میشنوند.
تازه اینها که گفتم دربارۀ کتابهای شعریست که واقعاً ارزشمند و محبوبند و شمارگان و خریداران واقعی دارند؛ بسیارند کتابهای شعرِ پرطرفدار که با ترفندهای تبلیغاتی و فضاسازی رسانهای، مشهور شدهاند و با خریدهای کلانِ رانتی و سهمیهای، پرفروش شدهاند.
این نکته را همینجا بگویم که پرفروشبودنِ کتاب شعر، نه به معنای ارجمندی آن است و نه نشانگر نازلبودنِ کتاب؛ یعنی در میانِ کتابهای پرفروش، هم آثاری ارزشمند چون دیوان حافظ و آثار بزرگانی چون اخوان و شاملو و فروغ و سپهری و قیصر دیده میشود و هم آثاری نازل و کمارزش اما پرهیاهو.
اما آن آثار نازل و پرهیاهو، چه ویژگیهایی دارد که لایکخور است و جذاب و پرطرفدار؟
این شعرها، مطابقِ میلِ مخاطبانِ سهلپسند و شتابزده و کمحوصلۀ فضای مجازی ساخته میشود؛ یعنی مخاطب در این شعرها، به جای شنیدن حرف شاعر، حرفهای باب میلِ خودش را میشنود. و شاعر در اصل، سخنگو و خادم مخاطبان است.
مخاطب سهلپسند، اهل تأمل و ژرفنگری نیست. او در جستوجوی هر چیزیست که جالب باشد؛ از تصویر بزغالهای با هشت دست و پا، تا شادی گلِ فلان فوتبالیست برزیلی. در کنار اینها او دوست دارد که بگوید فرهیخته است و از شعر نیز بهرهای دارد؛ پس یک جور شعرِ فستفودی و آماده و سهلالوصول میخواهد که جالب هم باشد.
این شعرِ فستفودی که برای انبوهِ جماعتِ «چه قدر جالبه!» ساخته میشود، بازیهای مضمونی و زبانی سادهای دارد.
دستکاری در داستانهای تاریخی و اساطیری، برای تأمین نظرِ جماعتِ «چه قدر جالبه!». همین الان با این دستکاریهای پیشنهادی من شعر بسازید و منتشر کنید و سیلِ لایکها و بازنشرها را ببینید؛ «رقابت عشقی آدم و شیطان بر سر حوا»، «چشمپزشکی پیراهن یوسف»، «ماهیفروشی یونس»، «فروشگاه لوازم عید کریسمس با مدیریت حضرت مسیح» و پرتوپلاهایی از این قبیل که در این سالها مضمون هزاران رباعی و غزل و شعر سپید بوده است در خط تولید انبوه شعر زرد.
الگوهای سادۀ معادلۀ تمثیلی، با استفاده از نازلترین شگردهای دستفرسودِ شاعران مقلد سبک هندی و سرودن تکبیتهایی که در گذشته پشت کامیون و وانت بازنشر میشد و امروز در صفحات اینستاگرام و کانالهای تلگرامی منتشر میشود؛ حرفهایی از این دست:
عشق در خاموشی مطلق مرا لرزانده بود
مثل این گوشی که سایلنت است و روی ویبره است
مضامینی که به جوانان احساساتی و سانتیمانتال، چشمک میزند و دنیای رنگین خیالات آنان را با وزن و قافیه، بازگو میکند. مثلاً:
آه قدر دست گرمم را ندانستی و من
در هوای نیمۀ مرداد، سردم میشود
شعر زرد برای هر سلیقهای محصولی دارد؛ برای دوستدارانِ شعر مذهبی، اشاراتی به دلبریهای مستوره در راه مسجد؛ برای دلدادگان به تمدن آریایی، سرگرمی پارسی سره و دامنزدن به احساسات نژادی؛ برای مشتریانِ کتابهای زرد روانشناسی بازاری و انرژیهای کیهانی، اشاراتی به انرژی مثبت و موج منفی و بازیچههایی از این دست؛ برای گمگشتگانِ جدالهای سیاسی، آش درهمجوشی از اصطلاحات رسانهای و البته برای مشتریان ثابتِ لذتجوییهای وقیحانه، تعابیر صریح و بیپروا و هرزهنگاری.
و مضحک اینکه، این آخری غالباً به عنوانِ شعر پستمدرن راهی بازارِ مشتریان شعر زرد میشود.
انبوهِ پرشمارِ سهلپسندان و مشتریانِ شعر زرد، غیر از نوجوانانی که به اقتضای فطرت و طبیعت دوران نوجوانی در پی ابراز هویت هستند، غالبا از کسانیاند که به دنبال راههایی برای دگرنماییاند. تظاهر به مطالعه و فرهیختگی، برای آنان یکی از نشانههای بهروزبودن است؛ مانند مارک لباس و کیف و کفششان.
کاظم قادری 16 اسفند 1401 12:26
سلام و درود
ممنون بابت گذاشتن این متن کاملا مفید و آگاهی بخش
برای بنده خیلی سودمند بود
دکتر سیدمحمدرضا لاهیجی 17 اسفند 1401 02:35
سلام و درود
بزرگوارید
افسوس که در دهه اخیر گوشیها دیگر شاعرند و متأسفانه آن تعداد از افرادم که به واقع لطفی در آثارشان هست میروند همان اراجیف و خزعبلات را لایکباران میکنند که نکند صفحه خودشان بی لایک بماند، از این بدتر افرادی که فحش و توهین نوشجان و باز زیر صفحه طرف یک متر و نیم به به چهچه خرج میکنند!
دکتر سیدمحمدرضا لاهیجی 17 اسفند 1401 02:42
صائب دو چیز میشکند قدرِ شعر را
تحسینِ ناشناس و سکوتِ سخن شناس
عالیجناب صائب
محمد مولوی 17 اردیبهشت 1402 12:09
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست
جناب حافظ
ای دلبر ، خطا اینجاست که سخن شناس نیستی . پس وقتی که سخن اهل دل را می شنوی مگو که خطا است . یعنی از عدم تشخیص تو است که حرف اهل دل به نظرت خطا می رسد واِلّا آنها هرگز در گفتار خود مرتکب خطا نمی شوند .