تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
طارق خراسانی

هرچه کنم نمی شـود...، تا بروی تو از دلم از تو فرار می کنم ...، باز تویی مقابلم پای کشیده ام ز تو...، تا بروی ز خاطرم باز به کوچه باغ غم، دستِ تو شد حمایلم آبِ رُخم تو بُرده ای،خواب و خورم گ...

ادامه شعر
امین محمدحسن زاده

پاییز هم تمام می شود فصل دونفره ها زمستان خواهد آمد فصل من هوای سرد دلم سرد تنها روی نیمکت زیر گلوله های سفید برف زمستان یک رنگ است مثل پاییز هزار رنگ نیست امین محمدحسن زاده 10-09-1394 ...

ادامه شعر
سمانه حاتمی

من روزارو کم میارم برای دوست داشتن تو برای لمس تن تو... برای بوسیدن تو کاشکی بازم بیای پیشم بی تو دارم من میمیرم دارم به عشق شک میکنم عشقا همه دروغ شدن باید به کی دروغ بگم؟ ...

ادامه شعر
بهنام  مرادی

همیشه بعد از رفتنت باران می بارید و من بی پروا سراسر وجودم را به آب می زدم اما نیامدنت... تمام معادله های مرا بهم ریخت حالا دیگر سراسرم درد می گیرد گلهای باغچه ام همه خشک شدند و من چشمهایم ...

ادامه شعر
حامد بهنام

من خطر کردم که با عشق تو سودا میکنم قطره ای هستم که در سر فکر دریا میکنم طفل احساسم هنوز و پیش استاد قدت روز و شب با قامتت مشق الفبا میکنم همچو یعقوبم که از عطر تو میبارم مدام سال هاست ...

ادامه شعر
هما تیمورنژاد

دلتنگی شرقی( ترانه) یه حسی تو چشات میگه که عشق دیگه ای داری واسه عاشق شدن شاید از این دنیا طلبکاری؟ شمال سبز چشماتو جنوب داغ آغوشت منو دلتنگی شرقی غروب عشق خاموشت شدم حوای بی آدم من آن...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

مهتابم : بگو شبت آرام و پرستاره تا با احساس گرم تو آرام بگیرم یک لحظه اگر کم شود طعم احساست به من بر کرده و ناکرده خود در محضر تو عذر پذیرم معشوقه من دل و دلداده من ...

ادامه شعر
حامد بهنام

غریب سفره ی عشقم ، نگار یعنی چه؟ بگو به قلب خراب انتظار یعنی چه؟ صدای گریه گرفته تمام حرفم را سکوت محض مدامم، شعار یعنی چه؟ تمام فصل حضورم شبیه پاییز است به این فسرده مگو که بهار یعنی چه؟ ...

ادامه شعر
محمد جوکار

بیا تعبیر کن این خواب های پرتقالی را
و پرکن فاصله ها را و آغوش خیالی را
بیا لبریز کن ، از نغمه ی گرم چکاوک ها
سکوت بی چراغ کوچه های این حوالی را
و با حس نهفته در شکوه خنده ی شیرین ...

ادامه شعر
حامد بهنام

آشفته حالم از خم ابروی شهر آشوب ها درمان نمیبخشد به دل ، آزرم این محجوب ها عریانی احساس را در چشم دشمن دیده ام مستوری میبارد فقط از دیده ی محبوب ها در آهن بگداخته باید که تاب عشق دید آخر کجا ...

ادامه شعر
غلامحسین خورشیدی

به نام خدا (خروش) دوش از دل میخانه خروشی به هوا خاست کای از پی مه چهره کسان گمشده اینجاست! واعظ بشنید این و بشد بر سر منبر کآب از رخ آیین بشد و کفر علم افراشت! جانا مشو دلخورده از این جهل مرکب...

ادامه شعر
محمد اعظمی فرد

چشمانت همان شعرِ ناسروده ی من است

ادامه شعر
حامد بهنام

تا به کی باید ز دستت آبرو داری کنم پیش مرد خنده و در خلوتم زاری کنم تا به کی باید بسوزم زار از جور و جفات باز در نزد همه از تو هواداری کنم مثل باران باش ، قدری بر من تشنه ببار تا که نامت را ...

ادامه شعر
رضا محمدصالحی

نـبــودن هـای تـو دلــواپـسـی را بــیـشتـر کـرده غمت چشـم غـزل را –خانـه ات آباد - تر کرده نـبـاشی از غــرورم ذره ای بــاقـی نـمی مـانـد صـدای گـریـه ام هـمسـایه هـا را هم خبر کرده کنــار پ...

ادامه شعر
شهرام سدیدی

ماه بانو چقدر خوشحالم , که دو عاشق بهم رسیده شدند! تا ابد هم کنایه ی ما را , میتوانی به قصه ها بزنی غرق افسردگی هر روزه , مثل یک غزل رسیدی تا وصله ای را شبیه لبخندت , به تن شعر نخ نما بزنی بیس...

ادامه شعر
حامد بهنام

بلبل زارم ولی با نو گلان بیگانه ام بلبل دستان سرای گلشن جانانه ام مرغ خوش الحان باغم با خس و خارم چه کار ؟ من فقط دنبال حسن روی صاحب خانه ام این ملاحت کز شمیم عطرت عالمگیر شد مست و...

ادامه شعر
علی حاتمیان

به یاد خش خش پاییز زیر پای دو همسفر من و تو و یه دنیا فقط برای دو نفر یه تصویر که الان کمرنگ شده برای ما هنوز بهش فکر میکنی؟ اصلا منو یادت میاد؟ من همونم که دنیامو ریختم به پای اون چشات ...

ادامه شعر
محمد اعظمی فرد

یک حس کهنه کنج سرم تیر می کشد دیوانه می کند و به زنجیر می کشد هر نیمه شب شکسته و گمراه می روم هی رو به روی چشم خودم راه می روم جا مانده ام به این همه آدم نمی رسم دیگر به گرد پای خودم هم نمی رسم ...

ادامه شعر
حامد بهنام

در انزوای عاشقی ، در گیر و دار آخرم باور نمی کردم چنین از هم بپاشد باورم من از نگاهت دامنم در آتش سودایی است این قطره های اشک نیست ، دریاست در چشم ترم عشق در مصافی بی امان، با عقل غوغا میکند ...

ادامه شعر
جابر ترمک

به شاعران برسانیــــــــــد با غزل قهرم دوباره زلزله افتــــــــــاده بر تن شهرم هنوز تشنــه ی یک استکان ِ خودکشی ام هنوز در تب یک انتحــــــــــار با زهرم غــزل دوباره مرا با تو روبرو کرده اس...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا