تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسین  ستوده نیا

عاشقی دردقشنگی است که هرکس نچِشد لذت پروازِ در اوج سَما را ، کَرکَس نچشد دل اگر پاک کنی در صف عشاق آیی که خدا‌ ، جرعه عشقش به سَرکَش نچشد حسین ستوده ...

ادامه شعر
امین و امیر اصلانی

به نام خدا « صنم» چون جان به ره عشق تو بازیم ، صنم! یک جان چه بُوَد ، هزار جان هم بدهم وقتی که وصال توست جان ابدی ما را چه هراسی است در این راه و چه غم؟ شاعران: امیر اصلانی / امین اصلانی...

ادامه شعر
سحر خالقی

بی زمانی همچون انوار خورشید است نوریست که در یک کاسه پر از اب تلو تلو میخورد رنگ زردیست در تمام جعبه مداد رنگی های دنیا ماهی ایست که در لحظه شنا میکند موجیست که تکرار نمیشود کوچه ایست که راه به بن ب...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

..قرآن ناطق..... از زیر قرآن که رد شد از زندگی رد شد پدر گفت مگه قرآن را از زیر قرآن رد میکنند اشک در چشمهای مادر بدرقه لباس خاکی اش گم میشد تا ابد ابر بارانی ش و قوطی خالی کمپوت اهدایی کودکی لیوان ...

ادامه شعر
نوید مرشدی

شب سرد و پر ز غم را برگرفته شبهی در راه آهسته و بی صدا، تنها بگرفته غبار صدایش را او در طلب عشق، به خاری افتاد سِر از سر معشوق به دامان افتاد آن سِر که از سر افتاد، وا افتاد وای از آن یار که در پی دلد...

ادامه شعر
امین و امیر اصلانی

بسم الله الرحمن الرحیم «تک بیت» عشق حاصلش ارچه شعرسازی است شعرم نَبود زان که مجازی است «یار جانانه» صد فتنه شود در دل با طلعت آن رویت مدهوش کند یک گل گر باشدش آن بویت مفتون چو کنی کس را خرسند توان...

ادامه شعر
سیده فرزانه رضوانی نژاد

بهشت رضوان: اربعین آمد ، وَ سیلِ عاشقان گشته از هر سو، به این کشتی روان سخت و شیرین و پُر از عرفانِ ناب از کفِ مردم رها گشته حساب می روی، گاهی تو را هم می برند کاهِ ما را هم به قیمت می خرند سنّ و سال ...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

....کشتگان کوی منا....... آنقدر گرد شمع گشت تا بالش بسوخت آتشی در جانش آتش می‌فروخت چون که سوخت لایق افلاک شد سر به زیر آورد و راهی خاک شد با تن سوخته باز لبخند داشت گویی از سوختن جانی از قند داش...

ادامه شعر
فرزاد الماسی

دلم میگیرد از شب های تاریک تو را می خواهمت از دور و نزدیک به من آموخت این رسم زمانه غم و شادی ندارد مرز باریک فرزاد الماسی بردمیلی...

ادامه شعر
امین مقدس

<<انسان>> دردست دارو باشی و درمان نباشی انگار گُل هستی که در گلدان نباشی فرق‌ست بینِ باد و بوران ؛ سعی کن که باشی نسیم و بر دلی طوفان نباشی ای مرد یا زن! هر زمان قلبی شکستی نامرد هستی د...

ادامه شعر
علیرضا جلیلی راثی

در مکتبِ مـــا آنـچــه روا هست... چرا نیست؟ در دور و برم هر که ز مـا هست... چرا نیست؟ تــــا پادِشَــهِ اهـــلِ نظـــر... در من و ما نیست در مَنـظَـرِ ما وِلـــوِلِـــه‌ها هست... چرا نیست؟ در کعـ...

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

غیر تصویر تو در چشم ترم نیست که نیست! جز تو از هیچ در عالم خبرم نیست که نیست! روبه‌رو هیج به غیر از تو و آیینه مباد! جز خداوند کسی پشت سرم نیست که نیست! عشق تو بال و پرم شد که سبکبال شوم یک نفر...

ادامه شعر
حشمت‌الله  محمدی

آتشی در سینه دارد این تن رنجور من عاقبت بر عرش بنشاند، دل پر شور من هُرم این آتش حکایت می کند از داغ جان هرطرف گیرد زبانه از غمی دارد نشان رنگ زرد شعله هایش زردی روی منست هرچه خاکستر نماید منشاء...

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

این‌چنین که لبریزم از هوای مولانا این‌چنین که می‌لرزد دل برای مولانا می‌نویسم از حالم، می‌نویسم از شوقم می‌نویسم از حس لحظه‌های مولانا لحظه‌های پرشورش، لحظه‌های پرشعرش لحظه‌های نزدیکی با خدای مولانا...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب الشهادة و النور اربعین حسینی زمان آن شده که سوی تو روان باشم به رهنوردی این راه جانفِشان باشم درون خویش شدم ذوب در غمت تا باز چو اشک خویش به سوی حرم روان باشم سیاه رویم و با این وجود همواره ...

ادامه شعر
بهرام داودپور

اربعین می‌رسد ایام وصلش غم مخور می‌رود غم از بر ما غم مخور می‌رویم از جاده های عشق، باز از پی دیدار معشوق غم مخور در ره مهران و مرز عاشقی سختی ره سهل گشته غم مخور موکب چای و طعام ها در مسیر شهر به شهر...

ادامه شعر
حشمت‌الله  محمدی

چه کردی با دلم ساقی که خود از خود گریزانم نه می بخشم خودم را و نه از بی خود پشیمانم گهی سودای می دارم، گهی ساقی بیازارم میان خوردن و روزه، اسیر دست شیطانم دمی از حق کنم تمکین، گهی ناحق شود آئین کدامی...

ادامه شعر
سارا اسدی زهرائی

سوار بر ابرو بادی از رویاها دیری دور از دریای آدم ها چون قطره ای در اندرون پنهان می‌افتم از چشم ها چندان چون ژاله ای از پرنیانِ جان یک من هست، شنوای نوای هر ذره ، هر آواز ویک تو هست، با این همه جهان ...

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

باید دوباره قلب خودم را خبر کنم! خود را برای دیدن تو دربه‌در کنم! باید پی ظهور تو ای مثل معجزه از وسعت زمان و مکان‌ها گذر کنم! باید کنار حوصله‌ی خود ببالم و هر لحظه بر عبور زمانه اثر کنم! من مط...

ادامه شعر
محسن جوزچی

یک بود و یک نبود سر آغاز قصه بود پایان آن چه کسی بود؟ ، قصه بود!!! در هیچ و پوچ جهان عمرمان گذشت چون وقت خواب قصه ندانم زمان گذشت ۱/۱۰/۱۴۰۱ محسن جوزچی...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا