تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی صمدی

یک نفس تا خودِ دریا شدنت باقی هست اندکی تا شب یلدا شدنت باقی هست چشم در چشم شما تا ته شب باید رفت تا زمانی که شکوفا شدنت باقی هست نقش صد خاطره در موی شما ریسیدند تار و پودی به فریبا شدنت باقی ه...

ادامه شعر
قاسم افرند

شمع غزلهایم شدی پروانه ات باشم تقدیر می خواهدچنین دیوانه ات باشم فرقی میان چاه و تخت پادشاهی نیست وقتی اسیر چاه روی چانه ات باشم دامان سرسبزت دلیل محکمی شد تا در فکر فتح قله های شانه ات باشم ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

در هجرت اجبار تو افتاده زمینم بر خط و به خال مه گلنار کمینم افسوس که بازیگر نقشِ همه ی عشق ای یار تو بودی سبب این هست ، حزینم بر خاطر دیوانگیم جرم نوشتند از عقل فقیرم ولی از عشق شهینم امشب به س...

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

یاندی صبرین اتگی آتش هجرانه گؤزل قالمئیب صبری داغیندان داهی بیردانه گؤزل دؤزن اؤلماز بوبئله هجرانه کی من دؤزیرم ایتیریب عقل اؤوینی عاشق دیوانه گؤزل راضی اؤلما الیمی باقلیا طناب غمون اؤلمی...

ادامه شعر
حسین دلجویی

.... آن شب که چشـم آشنایش حرف میزد ساکت نشست و چشمهایش حرف میزد / یک جمـله ای هم داشت اما در گلویش بغضی گرانباری به جایش حـرف میزد / صد بار شعرش خواند اما کــاش یکبار در ابتــــدا از انتهـا...

ادامه شعر
کمال حسینیان

ک : در آن روزی که می میرم چه میشد نازنین یارم د : که چون آهـو خرامان سـرکشی بر چوبه ی دارم ک : به یاد آن بت سیمین چنـانم گشتـه دل غمگین د : که از دنیـا و ما فیــها خدایـی سخـت بیــــزارم ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

چیزی که شبیه من و او بود نبود عشق تا بود چنین بود در این بود نبود عشق در پیش من آرام ورق کردن دیرین صد بار برون آمد و موجود نبود عشق یادآمد و در فکرِ منِ غمزده از دوست زلفش همه تار است فقط پود نب...

ادامه شعر
حسین دلجویی

... رفتی و رفـــــت همه شـور غزل از یادم من که در مکتب چشـــــم تو زمادر زادم . مدرســه جـــای منٍ سر به هوا هیچ نبود تا که افسون دو چشــــمان تو شد استادم . روســــتا زاده ای از شــعر و...

ادامه شعر
قاسم افرند

شاید شبیه قایقی در دست طوفانم وقتی که از موج نفسهایت گریزانم کاهم ولی عمری لباس کوه پوشیدم بیدم ولی پشت نقاب سرو پنهانم چون طعمه ای که فکر صید قلب صیاد است خود را اسیر دام دامان تو می دانم ...

ادامه شعر
علی صمدی

در صفحه ی لرزان دلم نقش تو پیداست هنوز دستت سر دیوار نگاه من هویداست هنوز رندانه نشستی به تماشای دلم فصل بهار در سایه ی گیسوی نهالی که چه زیباست هنوز رقصید به صحرای دلم دختر عشقت لب حوض افتاد نگا...

ادامه شعر
محمد اخباری

حال آن شکاری را دارم ، کز پس این همه دوید نها پشت سرش، نه دامی در کار بود ، و نه صیادی...................... م.اخباری تو به سقط جنین یک رابطه می اندیشی ، و من نی...

ادامه شعر
مریم  شجاعی

فانوس دریایی معنای راه کهکشان ، خورشید فردایی. مهتاب من ! روشنگرشبهای رویایی. یک پاسخ بی اشتباه اعتماد من تفسیرسبزو روشن اما و ایایی. درچشمهایم دیده ای دریای دردم را مثل عصای موسی و دست مسیحای...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

شکر ایزد عشق او ما راگرفت، زد به جانم شعله های پر شرر، تا که نامش را براندم بر زبان، کرد فروزان شعله هارا بیشتر، تا نهادم در رهش دیوانه سر، کرد عشقش در نهادم مستقر، در رهش باید گذشت از جان و سر،...

ادامه شعر
کمال حسینیان

خوش خیالی مکن این دل که رهایت بکند جان به لب آمــده تا باز صــدایت بکنــد تاول حنجرۀ سرخ «حزین» پر گره است لا أقل کاش شبــی ، گریه برایــت بکند مُردن و ماندن و رفتن همه بازیچه و من منِ بی من،...

ادامه شعر
حسین دلجویی

.... از تو یک پرسش احـوال مرا شاعر کرد عشق پیدا شد و فی الحال مرا شاعر کرد . پَرشال تو پر از زمـــزمه ی شالی بود در نسیمی پر یک شـال مرا شـاعر کرد . پونه ها با گل پامچال تــبانی کردند...

ادامه شعر
سید وحید ( امید ) سرآبادانی

تا مست شد از اسم تو خودکار افتاد از بس نوشتم دست من از کار افتاد اسم تو را بر هر درختی که نوشتم قلب درخت از لرزه ای انگار افتاد دیدم تو را در خواب و اما چشم هایم در پرتگاهی لحظه ی بیدار افتاد...

ادامه شعر
اصغر  چرمی

فرصتی تا سجده بگزارند اهل این دیار لطف کن سجاده را بعد از نمازت بر ندار عر ش خالی می شود هنگام قامت بستنت تا که بگزارد ملک با تو نمازی ماندگار سجده گاه توست یا میخانه ی اهل ولا یک...

ادامه شعر
طارق خراسانی

اُف بر آن دستی که زنجیر آفرید بغضِ معصومِ اسیران را ندید اُف بر آن خنجر که از باغ دلم هستی ام را ناجوانمردانه چید اُف بر آن زالو که از اشکِ یتیم جان گرفت و خون مردم را مکید اُف بر آن تزو...

ادامه شعر
حمیدرضا نادری

قلبی که در آن حس تردید تو جاری است املاک بنگاهی برای واگذاری است بعضی فقط در زندگی شان سود بردند من کارهای زندگیم افتخاری است یک پادگان سخت گیر فصل سردم سرباز صفر دلخوشی هایم فراری است قلب...

ادامه شعر
حسین دلجویی

...... بعد او گردیده ام هر شب اسیر کوچه ها همچو مجنونی غزلخوان در کویر کوچه ها . هر شبم باید حساب چشمهایش پس دهم در سکوت حس و حال سخت گیرکوچه ها . رفته ای دارم که از امواج گیسویش هنوز قصه ها...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا